کرامتِ نگینِ قم
درطول ایام تحصیل، سخت ترین درس برایم نحو بود.برای فهم آن درمانده بودم.فکر ترک تحصیل از حوزه ذهنم را مشغول کرده بود. تلاش و مباحثه دردی از من دوا نمی کرد.
یک روز قبل از حضور در کلاس درس به سمت حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها)به راه افتادم. در کنار درب شماره یک ایستادم.
عرض کردم: بانو معصومه جان! شما کسی هستید که تمام علمای این دیار از سر لطف شما به مقامات علمی رسیده اند! حال وهوای قم با عطر وجود شما مبارک گردیده است! شما دعا بفرمایید، قدرت درک درس نحو برایم حاصل شود.
قطره اشک از چشمانم چکید، فهمیدم بانو اذن دخول مرحمت کرد. به سمت ضریح رفته و دلِ خسته را آرام نمودم .
بعد از زیارت در کلاس درس شرکت کردم. استاد تدریس خود را آغاز کرد. حس وحال انسانی تشنه را داشتم که با آبی گوارا سیراب شود. تمام تلخی های درس نحو، برایم به حلاوت عسل تبدیل شد.
اکنون پس از گذر سال ها به طور تخصصی درس نحو را آموخته ام و به عنوان استاد نحو در حوزه تدریس می کنم. قلم بر دستانم می نویسم، دل خوشِ نگاه پر از لطف وعنایت بانوی مهربانی هستم که” کریمه اهل بیت “است و هیچ سائل ودرمانده ای از درگاه خانِ کرمش ناامید نمی گردد.