جوشن کبیر
در شبهای قدر با “اللهم انی اسئلک باسمک” نامهای خدا را بر زبان جاری میکنیم، اما در انتها چیزی نمیخواهیم. خداوند در این فرازهای پرثمر، دستمان را باز گذاشته که خودمان با درک معانی صفات و اسماء خدای تبارک و تعالی از او درخواست کنیم، هم دنیا بخواهیم و هم آخرت.
اللهم این اسئلک باسمک
یا حنان یا منان
یا دیان یا برهان
یا رضوان یا غفران
یا سبحان یا مستعان
یا ذالمنّ و البیان
خدایی که از سرِ مهر و محبت، نعمتها میدهد
خدایی که پاداشها میدهد به آنها که دلیل و راهنماییاش را میپذیرند
خدایی که از بندهاش راضی و خشنود است، همانکه در مسیر راهنمایی او قرار میگیرد، خطاهایش را میآمرزد
خدایی که منزه است از هر آنچه که مخالف خیر است، پس خیر مطلقش به یاریاش تعلق گرفته است
خدایی که صاحب نعمتهاست و عطا میکند به همهی مخلوقاتش
خدایی که راهنماست و خلقش را با بیانی آشکار به سعادت هدایت میکند
این آخرین حدّ مهربانی اوست که یاد میدهد چگونه اورا صدا کنیم و از او چه بخواهیم.
پس ای حیان ای منان، با تمام مهر و محبتت بر بندگانت منت بگذار و نعمتت را برایشان تمام کن و عافیت به آنها عطا کن.
یارب یارب شبهای قدر
شب قدر که میشود، دل ناآرام میگردد، گویا صدای کسی میآید:” بندهی من بیا و خودت را در روشنترین شب سال به روشنایی بسپار، بیا و با آب استغفار، شیطانِ دربند را آنقدر عصبانی کن که چون ماری زخمی در خودش بپیچد.” صدا، صدای فضل خداست و صدای شفاعت او که بندة من بیا، بیا.
نمیدانم چگونه میتوان دل در گرو فضل الهی داد، از خدا چه خواست در شب یارب یارب؟
لیست حاجتهایم را که میبینم، از خدایم شرم میکنم، چقدر نیازهایم کوچک است. چقدر همهچیز دنیایی است. چرا این سخن حضرت امیر علیهالسلام که “آروزهایت را کوتاه کن” در من اثر نمیکند. لیست خواستههای من همان آرزوهایی است که مرا در مزرعه آخرت به تکاپوی هیچ انداخته است.
دوست دارم در یارب یارب شبهای قدرِ امسال برای دنیایم فقط یک چیز بخواهم و آن “اللهم عجل لولیک الفرج باشد.” بقیهی حاجتهایم را در مزرعه آخرت برای آخرت بخواهم. آنجا که نمیدانم خدایم با فضلش مرا میپذیرد یا عدلش. خدا نکند که عدلش قسمت من باشد.
میخواهم در یارب یارب شبهای قدرِ امسال از خدا فضل سرای محشر را بخواهم. شاید فضل خداوند، مرا در کلاس توحید اولیاء ثبتنام کند.
حالکه بناست یارب یارب شبهای قدر مرا تربیت کند، از خدا بخواهم جایگاهم را در عالم عقبی به نور ولایت اول امام شیعه روشن کند. فضل خدا این باشد که من نه محب علی علیهالسلام که شیعهی واقعی او باشم. شاید امسال دیگر خجالتزده خدایم نباشم که همیشه از او دنیای دون را خواستهام.
اما نه! سالهای گذشته هم میخواستم یارب یاربم رنگ دیگری داشته باشد، اما شیطان در یازده ماه سال با قسم روز الست در دست، چنان روح مرا دنیایی کرده بود که شب قدر تمام میشد و من یادم میآمد که از خدا عقبی نخواستهام. امسال تصمیم کبری میگیرم و از خدایم لحظههای بدون شیطان میخواهم.
حتما لحظههای بدون شیطان خدایی میشود، کاش خدا به من این لحظهها را با فضلش بدهد.
آفرین به بهار
ساعت از نیمه شب گذشته است. خانه در سکوت و تاریکی فرو رفته است. این لحظات ناب را دوست دارم. دلم می خواهد چشم هایم را به روی تاریکی ببندم و به بهار فکر کنم. چه واژه ی زیبایی، حتی فکر کردن به بهار هم لذت بخش است. بهار آنقدر پاک است که واژه اش هم لطافت را به یدک می کشد. بعد از زمستان سرد و خاموش، روحی تازه به جهان دمیده می شود. درختان خشک، جوانه می زنند. پرندگان از سفر باز می گردند. رودها به خروش می افتند. خوش به حال بهار، چقدر عظمت دارد. سرشار از خیر و برکت است. پاک و منزه است خالق بهار… و آفرین به اقوامی که بهار را گرامی می دارند و برای آمدنش جشن می گیرند.
بغض سبزه اي!
بانگ يا ارغوانِ مادر، همه حياط را پر كرده بود. لپ تاپ را روشن، رها كردم و رفتم ببينم مادر را مار گزيده كه اين طور صدايم مي زد يا خداي ناكرده اتفاقي برايش افتاده است. وقتي رسيدم، مادر ظرف جو ها را گذاشت توي دستم و گفت: «بيا مادرجان. جوهايت خيس خورده، بيشتر بماند خراب مي شود. برو هر طور دوست داري بكار. بيلچه ها هم كنار درخت زيتون است».
يادم نمي آمد به مادر گفته باشم قصد دارم سبزه بكارم. عادت هميشگي خود مادر است. بچه كه بوديم. تعداد اعضاي خانواده هم قابل توجه بود. نزديك عيد كه ميشد از آنجايي كه در شهر ما گندم كاشتن براي سبزه عيد نماد غم است و جو نماد شادي، مادر يك ظرف بزرگ جو خيس مي كرد. جوها كه خيس مي خورد يك روز غروب همه را صدا مي كرد و مي رفتيم حياط. جوها را مي گذاشت لبه حوض و اعلام مي كرد هر كس هر ظرفي مي خواهد بردارد و هر جور كه دوست دارد سبزه بكارد براي خودش. رقابت و خلاقيت ها ديدني بود. يكي توي استكان مي كاشت يكي توي بشقاب گل قرمزي. يكي به نعلبكي رحم نمي كرد و يكي سوهان ها را توي شيريني خوري مي چيد كه توي ظرف سوهان سبزه بكارد. يكي كوزه مي آورد و يكي گلدان. يكي نصف ظرف را خالي مي گذاشت، يكي تپه درست مي كرد توي ظرفش. بيلچه ها نوبتي بود. كارمان كه تمام مي شد وظرف ها را روي لبه حوض مي گذاشتيم، همه حياط غرق خاك و گل و جو بود و ظرف هاي گلي كه تست شده بود. مادر هيچ وقت غر نمي زد. خودش همه را جمع مي كرد و حيا ط را مي شست. عيد، سبزه هر كس از همه قشنگتر بود مي گذاشتيم روي سفره. بقيه هم روي لبه حوض مي ماند و تا آخر تعظيلات تفريحمان مراقبت از هنرهايمان بود. برنده هميشگي داداش مهدي بود. معروف بود چوب كبريت را هم مي كاشت سبز مي شد. آخرين روز تعطيلات كه ميشد، كنار درخت توت چاله مي كنديم و ظرفي كه از روز قبل آبش نداده بوديم برعكس مي كرديم و مجموعه جو با احتياط، كاشته ميشد توي باغچه. دانه نمي داد. خيلي وقت ها گنجشك ها همه اش را مي خوردند. خشك كه ميشد مادر مي گفت غصه نخوريد كود باغچه است و به جايش درختمان سال ديگر توت هاي شيرين تر دارد. حالا از آن جمع كسي نمانده و سبزه كاشتن لطفش مثل قبل نيست.
كاسه يك بار مصرف شله زرد را شستم و يك سبزه كوچك كاشتم. ظرف جو را برگرداندم به دست مادر و گفتم : « حوصله اش را ندارم.». مادر نگاهم كرد و با ذوقي كه سركوب شده بود پرسيد: «چرا مادر جان؟». « حسش نيست. اين قدر در فضاي مجازي حرف از چالش نكاشتن سبزه و كاشتن دانه درختان شنيده ام و حساب و كتابِ درخت و نون و شكم گرسنه كه از نگاه كردن به جوها عذاب وجدان مي گيرم. اينكه درخت بكاريم و جايش را نداريم در باغچه و توي شهرمان هم امكان كاشتنش نيست را مي دانم. اينكه گياهان مناسب منطقه گرم و خشك غالبا قلمه زده مي شود و فصل كاشتنش نيست را هم كسي نيست كه نداند. اينكه پانزده اسفند را گذاشته اند براي درختكاري و فلسفه سبزه عيد از درخت جداست و اواسط فروردين فصل كاشتن درخت نيست، مهم نيست. اينكه جو و گندم كاشتني با جو و گندم نان شدني كيفيتش فرق دارد هم مهم نيست. اينكه فكري به حال اين نان هاي بي كيفيت و هدر دادن گندم هم بشود از سبزه نكاشتن مهمتر است فكر بدي نيست. مادر اينكه اقتصادي فكر كنيم خوب است ولي من نمي دانم امسال نگاه به سبزه ها چه حسي مي دهد به كودكي كه دلخوشي اش سفره عيد بي بابا يا بي مادر است؟ چه حسي مي دهد به پدري كه تمام توانش همين سبزه عيد بوده براي كودكش. نمي دانم در گوشه و كنار اين مرز و بوم سبزه چه نقشي داشته در سفره ها، حتي نمي دانم اين تفكرم صحيح است يا اشتباه. فقط مي دانم امسال از جوانه زدن جوهايم خوشحال نمي شوم چون هر چه نگاهش مي كنم، به جاي فكر اينكه خانواده را جمع مي كند دور يك سفره و نگاه به سبزه ثواب دارد و خاطرات سبزه كاشتن هايمان زنده شود، فكر اينكه سبزه هايم شكمي را گرسنه كرده است، آزارم مي دهد. با اين شيوه تفكر و مقدم دانستن اقتصاد مالي در هر كاري، شايد امسال به جاي شمعداني هم بهتر بود، جوراب مي خريدم براي كودكي».
خیر کثیر
خداوند ابتدا به پیامبر خاتم (ص) خیر کثیر میبخشد و سپس به او دو مسئولیت مهم میدهد: نماز و قربانی.
آیات قرآن عادت دارند که در کنار اقیمواالصلوة، اتوا الزکوة ببینند. حال چه شده است که خداوند به پیامبرش خیر کثیر میدهد و از او میخواهد به شکرانهی این خیر کثیر، نماز بخواند و سپس زکات ندهد، قربانی بدهد، قربانیاش هم بزرگ باشد، شتر باشد.
خداوند از پیامبرش نمیخواهد مالش را پاکیزه کند، از او میخواهد به خاطر این خیر کثیر شاکر باشد.
زهرای مرضیه سلاماللهعلیها کیست که خدا چنین فرمان بزرگی به پیامبرش میدهد، فرمان شکرگزاری. در سنت پیامبر آمده است که هنگام تولد نوزاد، صدقه بدهند. اما در مولودی چنین مبارک، فرمان شکرگزاری میآید نه صدقه.
شاید دلیل وجوب شکرگزاری این است که او مادر طلایهداران راه توحیداست، مهمترین خیر بشر. شاید هم چون او مادر آخرین ذخیرهی خداست، همانکه زمین را با به دار آویختن ابلیس، از لوث وجود شرک پاک میکند.