شیعه مظلوم تر از قبل شده زود بیا
نمی دانم چرا جمعه نوشت هایم همیشه لکنت دارند…
کلمات بهانه می گیرند و قلم همراهی ام نمی کند.
پاییز هم چه ساکت و بی صدا هوای کوچ به سر دارد، نه خیس شدن زیر بارانی نه بوی نم خاکی نه هوای تازه ای…انگار همه چیز در جا می زند.
همه دور خود می پیچیم و برای هیچ چه کارها که نمی کنیم!
هیاهوی بی روح شهر و دل غم گرفته ی آسمان ندای الا یا اهل العالم انا المهدی را می طلبد.
جناب کمیل از مولایش چه عبارت عجیبی آموخت: اَللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتٖی تُغَیِّرُ النِّعَمْ: خدایا ببخش گناهانی که نعمت هایت را تغییر داد.
باید بلند شد یاعلی گفت همه ی لحظات بدون تو را قلم گرفت و از نو شروع کرد. شاید فرجی شد…
ای افتخار شیعه، آبروی طلبه
سلام سال ها قبل از میلاد پر نورتان، به یقین حضرت رسول(ص) می دانستند که شما در سالروز ولادت ایشان- هفدهم ربیع الاول- چشم به جهان خواهید گشود، لذا فرمودند: وقتی جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب (علیهم السلام) متولد شد، نام او را صادق بگذارید.
در بیان مناقب شما، زبان این طلبه ی مکتب تان قاصر است ولی از باب قدر شناسی دست به قلم می برد. درباره ی شما گفته اند که: نور سیمای تان و طهارت کردارتان شهادت می داد که سلاله ی نبوت هستید. دیدن شما بیننده را یاد آخرت می انداخت. شافعی گفته است: شما دارای علوم فراوان، عبادت زیاد، زهد آشکار و تلاوت بسیار بوده اید. قلم از تحریر مراتب علم و حکمت شما عاجز است. شما کسی بودید که با وجود سیطره ی حکومت بنی امیه و بنی عباس، دریایی از معارف را در اصول دین از مبداء تا معاد و در فروع دین از طهارت تا دیات، به یادگار گذاشتید.
وقتی ابوحنیفه از شما سوالی می پرسید همه جانبه پاسخگو بودید. می فرمودید: در این مساله، شما چنین می گویید، اهل مدینه چنان می گویند و ما این چنین…به یقین علم تان از تقوای قلب تان بر شما افاضه شده بود.
شما چهار هزار شاگرد تربیت کردید که اگر تمام آثاری که نزد شاگردان بود اکنون باقی می ماند، گنجینه ای از علوم در نزد مسلمانان محسوب می شد. اما خدا را سپاس که شاگردان دیروز شما باعث افتخار امروز ما هستند.
جابر بن حیان، پدر علم شیمی، صاحب دویست جلد کتاب که هنوز در اروپا کتاب هایش ترجمه و تدریس می شود، شاگرد شما بوده است. همچنین رساله ی “توحید مفضّل” در باب علوم طبیعی رازهایی دارد که برای دانشمندان امروز مایه ی اعجاب است. ما شهادت می دهیم که گسترش آیین شیعه در سایه ی فداکاری های علمی و سیاسی شما بوده و لذا مذهب شیعه به نام مذهب جعفری مزین شده است.
پیشوای صادقم! بگذارید از نگاه دیگری فضایل شما را بازگو کنم. آن روز را که یادتان هست؟ روزی که پسرتان، میوه ی تازه به ثمر رسیده ی تان، ناگهان بر زمین افتاد و فوت کرد. شما اشک ریختید اما فرمودید: خدایا اگر نعمتی گرفتی، چه نعمت ها که برای بنده ی خود باقی گذاشتی.
یا آن روز که در گرمای آفتاب روی زمین، کشاورزی می کردید به دوست معترض تان فرمودید: برای کسب روزی حلال کار می کنید تا از دیگران بی نیاز باشید. و روزی که آن مقدس نمای فریبکار “سُفیان” را می گویم، به شما اعتراض کرد: شما که از خاندان پیغمبر هستید چرا لباس گران می پوشید؟ فرمودید: لباس خشن زیر پیراهنم را ببین! من خواستم آنان که عقل شان در چشمان شان است خیال نکنند که من آدم فقیر و محتاجی هستم.
و در آخر اینکه، ای رئیس مکتبم! من افتخار می کنم که در جایی درس خوانده ام که پیام اسلام رسول(ص) ، خون حسین (ع) و اسارت سجاد(ع) را در بیان شما یافتم و اندکی از دریای معارف تان سیراب شدم. امیدوارم ما طلاب هم باعث افتخار شما باشیم.
آمین
مردی سرتا پا بصیرت
حتما باید زمان را متوقف کرد، ایستاد و کوله بار سفر را پر کرد از عبرت ها، بعد هم یا راه را تغییر داد یا جور دیگر تصمیم گرفت.
1400 سال پیش مردمِ خسته از ظلم های بنی اُمیّه حکومت فاسدتری را حمایت کردند و بنی عباس را سر کار آوردند. آری فریب خوردند چون بنی عباس برای جلب اعتماد مردم لباس دین به تن کرد، پرچم سیاه سوگواری رسول خدا را بلند کرد و شعار الرضا من آل محمد(یعنی برای بیعت با شخص برگزیده ای از خاندان محمد قیام کرده ایم) را سر داد. امّا امام صادق ع یقین داشتند که هردو حکومت فاسدند. پس فقط به روشنگری جامعه، نشر اسلام ناب و تربیت شاگرد پرداختند. کار ماندگار و سرتاپا بصیرتی که مذهب شیعه را از خطرات زیادی حفظ کرد.
حالا ۱۴۳۹ سال گذشته. انگار تاریخ تکرار شده. دشمن برای جلب اعتماد لباس دین به تن کرده و آنقدر موفق بوده که پشت بام ها پر شده از این بشقاب های فلزی…ماهواره! با دستان خودمان نشاندیمش بهترین جای منزل!
رابرت مرداک (مدیر شبکه های ماهواره ای)گفت: نیازی به جنگ با ایران نیست، زنِ ایرانی را که به فساد بکشانیم، خانواده و بعد هم ایران نابود خواهدشد. با عنایت کامل به فرهنگِ خانواده دوستیِ ایرانی، فیلم هایشان را ساختند. نقش اول فیلمشان را فاطمه نامیدند، عبادت هایش را نشانمان دادند، اما در عین حال فاطمه یک زن فاسد و خائن به همسر بود!
فریب نخوریم، تجربه ی مجدد برخی اشتباهات که در تاریخ دیده ایم، جبران ندارد. امروز روز ولادت امام ششم شیعیان است که ۴۰۰۰ هزار شاگرد تربیت کرد. بزرگواری که حتی مرکز مطالعات استراسبورگِ امریکا که متشکل از برترین دانشمندان جهان است، نتوانست در برابر جنبه ی علمی ایشان سکوت کند و اقرار کردکه ایشان مغز متفکر جهان شیعه است!
گناه مجازی
این روزها که روابط ما به جای دید و بازدید همدیگر تلگرامی شده سبک گناهانمان هم تغییر کرده است.
مثلا قبلا جمع میشدیم دور هم غیبت میکردیم الان تو گروه هایمان مینشینیم پشت سر هم چت میکنیم. غیبت غیبت است. چه بر زبان بیاوری چه بنویسی.
قبل ترها بین جمع خودمان یکی را دست میگرفتیم و مسخره اش میکردیم حالا فیلمش را میگیریم و تو گروه هایمان بهش میخندیم.
قبل ترها دروغ که میگفتیم لااقل خودمان میدانستیم حرفمان دروغ است. اما حالا دروغ های بزرگ و شاخ دار دیگران را منتشر میکنیم بعد خودمان هم بهشان ایمان میآوریم. انقدر این دروغ را با هم میگوییم که دیگر آنرا دروغ به حساب نمیآوریم. بلکه فکر میکنیم یک واقعیت هست که بقیه ازش خبر ندارند.
قدیم تر ها میگفتند تعریف کردن گناه از خودش بدتر است. مفسده دارد. باعث اشاعه ی گناه میشود. قبحش بین مردم میریزد. اما الان یک نفر که از گناه دیگران باخبر میشود وظیفه ی خودش میداند بقیه را هم خبر کند که به قول خودشان کسی دچار این مشکلات نشود. یادمان رفته که اشاعه ی فحشا از خودش سنگین تر است.
آن موقع ها اگر جوانی چشم چرانی میکرد همه با دید مجرم بهش نگاه میکردند. اما الان همه تو فضای مجازی چشم چرانی میکنند و اصلا عین خیالشان هم نیست که نگاه بد تیری است از تیرهای شیطان.
آن موقع ها حرف هر کسی را باور نمیکردیم تا به خودمان ثابت شود. یا هر سخنی را فقط با سند آن قبول میکردیم. قدیم ترها برای گوشهایمان و عقل هایمان ارزش قائل بودیم.
قدیم ترها اگر کسی گناه میکرد عذاب وجدان امانش نمیداد تا توبه میکرد. اما الان حتی نمیدانیم خیلی از کارهایمان تو فضای مجازی گناه است. چه برسد بخواهیم توبه کنیم.
ای کاش هنوز گناهان مان دم دستی و پیش پا افتاده بود. ای کاش هیچ وقت تلگرام نداشتیم.
چاپلوسی برای خدا
وقتی کار بدی میکند و مرا عصبانی میبیند با اینکه بوسیدن را دوست ندارد زود میدود و صورتم را غرق در بوسه میکند. عجیب دخترها بلدند آدم را گول بزنند. آنوقت است که قند در دلم آب میشود و یادم میرود میخواستم تنبیهش کنم.
امروز وقتی برگه های خواهرش را پاره کرد از ترس او فرار کرد و زیر چادرم پنهان شد. می دانست دستش آنجا بهش نمی رسد. از زیر چادرم ریسه میرفت و ریز ریز میخندید. همین طور که شیطنت هایشان را می دیدم یاد نکته ای افتادم.
آدم باید وقتی اشتباه کرد فورا فرار کند به دامان خدای رحمن و رحیمش و در آغوش او خودش را فرو کند. آنجا تنها جایی هست که کسی نمیتواند به آدم صدمه بزند. آغوش خدا تنها جایی هست که همیشه برای بندگان عاصی باز باز است. آدم خوب است وقتی گرفتار گناهان شد برای خدایش چاپلوسی کند. او تنها کسی است که با اینکه می داند داری برایش چاپلوسی می کنی با مهربانی تو را میپذیرد.
خدای من! خیلی این روزها سرم این طرف و آنطرف گرم بود؛ آنقدر که یادم رفته بود تو را دارم. دستهایم به سویت بلند است. آنها را بگیر!