چاپلوسی برای خدا
وقتی کار بدی میکند و مرا عصبانی میبیند با اینکه بوسیدن را دوست ندارد زود میدود و صورتم را غرق در بوسه میکند. عجیب دخترها بلدند آدم را گول بزنند. آنوقت است که قند در دلم آب میشود و یادم میرود میخواستم تنبیهش کنم.
امروز وقتی برگه های خواهرش را پاره کرد از ترس او فرار کرد و زیر چادرم پنهان شد. می دانست دستش آنجا بهش نمی رسد. از زیر چادرم ریسه میرفت و ریز ریز میخندید. همین طور که شیطنت هایشان را می دیدم یاد نکته ای افتادم.
آدم باید وقتی اشتباه کرد فورا فرار کند به دامان خدای رحمن و رحیمش و در آغوش او خودش را فرو کند. آنجا تنها جایی هست که کسی نمیتواند به آدم صدمه بزند. آغوش خدا تنها جایی هست که همیشه برای بندگان عاصی باز باز است. آدم خوب است وقتی گرفتار گناهان شد برای خدایش چاپلوسی کند. او تنها کسی است که با اینکه می داند داری برایش چاپلوسی می کنی با مهربانی تو را میپذیرد.
خدای من! خیلی این روزها سرم این طرف و آنطرف گرم بود؛ آنقدر که یادم رفته بود تو را دارم. دستهایم به سویت بلند است. آنها را بگیر!