لبهی پرتگاه
تا حالا به تلنگرهایی که در مسیر راهم قرار میگرفت با این دید و اینقدر دقیق نگاه نکرده بودم!! تاحالا حس کسی را که لبهی پرتگاه باشد و منتظر دستی از جانب خدا که او را به سمت عقب بکشد احساس نکرده بودم! اما وقتی کار به اینجا رسید و عنایت خدا به بنده… بیشتر »
2 نظر
رایحه ی استغفار
از دو ماه قبل بود که قصد تهیه آن را داشتم اما با وسوسه های فراوان به تعویقش می انداختم. یک ماه گذشت! ماه بعد نیز به نیمه رسید اما من همچنان امروز و فردا می کردم دیگر بیش از این تعلل جایز نبود.نیت کردم، عزمم را جزم کردم، توکل کردم و وسوسه ها را از خود… بیشتر »
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود
روشن، خاموش روشن، خاموش روشن، خاموش خاموش…و دیگر هرگز روشن نمی شود. این حکایتِ لامپِ سقفِ خانه ی دنیاست که بازیچه ی دستانِ طفلِ نوپایی می شود و عاقبتش را به سوختن و تاریکیِ محض می کشاند. حالا من! هر روز، شاید بارها! با کوچک ترین باد، شاید هم نسیم!… بیشتر »
گناه مجازی
این روزها که روابط ما به جای دید و بازدید همدیگر تلگرامی شده سبک گناهانمان هم تغییر کرده است. مثلا قبلا جمع میشدیم دور هم غیبت میکردیم الان تو گروه هایمان مینشینیم پشت سر هم چت میکنیم. غیبت غیبت است. چه بر زبان بیاوری چه بنویسی. قبل ترها بین جمع… بیشتر »
چاپلوسی برای خدا
وقتی کار بدی میکند و مرا عصبانی میبیند با اینکه بوسیدن را دوست ندارد زود میدود و صورتم را غرق در بوسه میکند. عجیب دخترها بلدند آدم را گول بزنند. آنوقت است که قند در دلم آب میشود و یادم میرود میخواستم تنبیهش کنم. امروز وقتی برگه های خواهرش را پاره… بیشتر »