ای افتخار شیعه، آبروی طلبه
سلام سال ها قبل از میلاد پر نورتان، به یقین حضرت رسول(ص) می دانستند که شما در سالروز ولادت ایشان- هفدهم ربیع الاول- چشم به جهان خواهید گشود، لذا فرمودند: وقتی جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب (علیهم السلام) متولد شد، نام او را صادق بگذارید.
در بیان مناقب شما، زبان این طلبه ی مکتب تان قاصر است ولی از باب قدر شناسی دست به قلم می برد. درباره ی شما گفته اند که: نور سیمای تان و طهارت کردارتان شهادت می داد که سلاله ی نبوت هستید. دیدن شما بیننده را یاد آخرت می انداخت. شافعی گفته است: شما دارای علوم فراوان، عبادت زیاد، زهد آشکار و تلاوت بسیار بوده اید. قلم از تحریر مراتب علم و حکمت شما عاجز است. شما کسی بودید که با وجود سیطره ی حکومت بنی امیه و بنی عباس، دریایی از معارف را در اصول دین از مبداء تا معاد و در فروع دین از طهارت تا دیات، به یادگار گذاشتید.
وقتی ابوحنیفه از شما سوالی می پرسید همه جانبه پاسخگو بودید. می فرمودید: در این مساله، شما چنین می گویید، اهل مدینه چنان می گویند و ما این چنین…به یقین علم تان از تقوای قلب تان بر شما افاضه شده بود.
شما چهار هزار شاگرد تربیت کردید که اگر تمام آثاری که نزد شاگردان بود اکنون باقی می ماند، گنجینه ای از علوم در نزد مسلمانان محسوب می شد. اما خدا را سپاس که شاگردان دیروز شما باعث افتخار امروز ما هستند.
جابر بن حیان، پدر علم شیمی، صاحب دویست جلد کتاب که هنوز در اروپا کتاب هایش ترجمه و تدریس می شود، شاگرد شما بوده است. همچنین رساله ی “توحید مفضّل” در باب علوم طبیعی رازهایی دارد که برای دانشمندان امروز مایه ی اعجاب است. ما شهادت می دهیم که گسترش آیین شیعه در سایه ی فداکاری های علمی و سیاسی شما بوده و لذا مذهب شیعه به نام مذهب جعفری مزین شده است.
پیشوای صادقم! بگذارید از نگاه دیگری فضایل شما را بازگو کنم. آن روز را که یادتان هست؟ روزی که پسرتان، میوه ی تازه به ثمر رسیده ی تان، ناگهان بر زمین افتاد و فوت کرد. شما اشک ریختید اما فرمودید: خدایا اگر نعمتی گرفتی، چه نعمت ها که برای بنده ی خود باقی گذاشتی.
یا آن روز که در گرمای آفتاب روی زمین، کشاورزی می کردید به دوست معترض تان فرمودید: برای کسب روزی حلال کار می کنید تا از دیگران بی نیاز باشید. و روزی که آن مقدس نمای فریبکار “سُفیان” را می گویم، به شما اعتراض کرد: شما که از خاندان پیغمبر هستید چرا لباس گران می پوشید؟ فرمودید: لباس خشن زیر پیراهنم را ببین! من خواستم آنان که عقل شان در چشمان شان است خیال نکنند که من آدم فقیر و محتاجی هستم.
و در آخر اینکه، ای رئیس مکتبم! من افتخار می کنم که در جایی درس خوانده ام که پیام اسلام رسول(ص) ، خون حسین (ع) و اسارت سجاد(ع) را در بیان شما یافتم و اندکی از دریای معارف تان سیراب شدم. امیدوارم ما طلاب هم باعث افتخار شما باشیم.
آمین