از جنس نور
جنس محبت شان فرق می کند. رنگ صداقت دارد و بوی پاکی می دهد. پدر و مادرم را می گویم.
مادرم سال و روز تولد مان را با تقویم طبیعت و حوادث روزگار به یاد می آورد. مثلا می داند که وقتی خواهر بزرگم نوپا بوده امام خمینی به ایران آمد. یا آن یکی خواهرم بیست روز بعد تابستان به دنیا آمده. برادرم زمان جنگ و من اولین پنجشنبه ی سال جدید. پدرم می دانست که ما به مدرسه می رویم و خوب درس می خوانیم اما نمی دانست کلاس چند هستیم. او را زیاد نمی دیدیم اما وقتی هم که می دیدیم، تماشای دست های مهربانش که از شدت جابجا کردن جعبه های چوبی سنگین میوه، حسابی زمخت و خشن شده بود، توجه مان را بیشتر جلب می کرد.
حالا سال ها گذشته و فرزندان شان، پدر یا مادر شده اند، ولی هنوز مهر پدری و مادری را نثارشان می کنند. هر بار که گوشی زنگ می خورد و من اسم “پدرم” یا “مادرم” را روی گوشی می بینم، قند در دلم آب می شود، اما لبخند تلخی بر لبم می نشیند، باز آن ها زودتر مرا یاد کردند، از شدت شرمندگی سرم را به سمت دیوار می چرخانم و جواب می دهم. مادرم می گوید: ببخش اگر مزاحم شدیم، اگر خواب بودی یا کار داشتی! گویی قلبم از شنیدن این جمله به آتش کشیده شد. در دل می گویم مادر!!!! تو چطور مزاحم من شدی، وقتی که از همان کودکی بی منت مهر مادری را به من هدیه داده ای، جز خوبی و محبت از شما چیزی ندیده ام.
وقتی زنگ خانه شان را می زنم و صدای مرا می شنوند، تا روی ایوان و حتی چند پله به استقبال می آیند، مادر، مرا به سینه چسبانده و نفس عمیقی می کشد. در دل می گویم: مادر ببخش اگر در نبود من، برای آرام نفس کشیدن هم قرار نداشتی!! مانند پروانه دور سرم می چرخند، سر سفره ی ناهار مادرم غذای کودکم را می دهد تا من آسوده غذا بخورم، به ظرف ها هم نباید دست بزنم. پدرم کوه استوار زندگی ام، پارک را بهانه می کند و کودکم را با خود همراه، تا من و مادرم پای سفره ی درد و دل های مادر و دختری مان بنشینیم. لا بلای خاطرات کودکی ام که گشتی می زنیم، دست های مهربانش را در دست می گیرم تا گرمای دستانش دلگرمم کند به مادر بودن.
خدایا در قرآن عزیز فرموده ای که به پدر و مادر خود نیکی کنید و اگر یکی یا هر دوی آن ها به سن پیری رسیدند به آن ها حتی “اُف” نگویید..خدایا پدر و مادرهای پیر ما، ما را شرمنده ی محبت شان کرده اند، ای کاش می دانستم چگونه ذره ای از مهربانی شان را جبران کنیم.
خدایا پدران و مادران پرکشیده به سوی خودت را هم در آغوش رحمتت غرق کن.آنها شعاع پرنوری از وجود مهربانت بودند.