ارحم الراحمین
هوا سرد است و برفی و او در خط بی آر تی ایستاده است، ماشینی از جهت مخالف میآید، به او میزند و اورا به زمین پرتاب میکند. چند دقیقهای بیهوش است، به هوش که میآید مردم را میبیند که اطرافش جمع شدهاند. همه منتظر آمبولاسند که اورا به بیمارستان ببرد،… بیشتر »
1 نظر
ارحم الراحمین
وسط خیابان افتاده است، هوا سرد است و برفی، ماشینی از جهت مخالف میآید، به او میزند و اورا به زمین پرتاب میکند. چند دقیقهای بیهوش است، به هوش که میآید مردم را میبیند که اطرافش جمع شدهاند. همه منتظر آمبولاسند که اورا به بیمارستان ببرد، میترسند اورا… بیشتر »
از جنس نور
جنس محبت شان فرق می کند. رنگ صداقت دارد و بوی پاکی می دهد. پدر و مادرم را می گویم. مادرم سال و روز تولد مان را با تقویم طبیعت و حوادث روزگار به یاد می آورد. مثلا می داند که وقتی خواهر بزرگم نوپا بوده امام خمینی به ایران آمد. یا آن یکی خواهرم بیست… بیشتر »
رزق کریمانه
اوایل بهار دو تا جوجه خریدیم، بلکه مرغ شوند، تخم محلی بگذارند. دست برقضا هر دو خروس شدند! مادر جان با قد ده سانت تحویلشان گرفت، آب معدنی تازه کوهستان، دانه خوب، سبزی تازه خودرو، همه فکرش جوجه ها بود. ما هم که حسود! در خفا می رفتیم دو تا فحشی لنگه دمپایی… بیشتر »
اَجِرنا منَ النارِ یا مُجیر!
فندک و کبریت را از دم دست علی اصغر بر می دارم؛ برایش می گویم که هردو خطرناک هستند. دست زدن و بازی کردن با آن ها سوختن و درد کشیدن را بدنبال دارد. بازهم دلم طاقت نمی آورد، از کانال خاله محبوبه کلیپ شادی دانلود می کنم. با شعر و ترانه و بالا و پایین می… بیشتر »