دیر رسیدی!
تو سرداب حرم ابالفضل العباس علیه السلام نزدیک ضریح جدید نشسته بودم و نماز شب میخواندم که دیدم آبجی خانم با عجله آمد و پرسید:” نمازت تمام شد؟” با حرکت سر گفتم نه.( نماز مستحبی همه ی قواعد نماز واجب را ندارد.) گفت:” زود بخون کارت… بیشتر »
نظر دهید »
جاذبه ی حسینی علیه السلام
بیخود نیست که هر کس از کربلا برمیگردد میخواهد هرساله به زیارت برود. یک بار که در جذابه ی حسینی (ع) قرار گرفتی دیگر دست خودت نیستی. کشیده میشوی سمت حسین علیه السلام. وقتی وارد کربلا شدیم و در حدود حرم عباس علیه السلام قرار گرفتیم قلبم گرفتار کششی شد… بیشتر »
قضاوت ممنوع!
سکانس اول: بعد از مدت ها دوری و بی خبری وقتی عکس های پروفایلش را دیدم تنها مرهم قلبم اشکهایم شدند. به راستی همان بود که شبی را تا دقایق نزدیک طلوع، زیر قطرات باران حرم مستم کرد با کلامش؟ با آن حرف های ناب! آن حال قشنگ و ظاهر موجه! سکانس دوم: ضحاک بن… بیشتر »
هم سایه
مرد همسایه سه ماه پیش ، جوانش جلوی چشمانش، از داربست افتاد و مرد. مرد همسایه سه ماه پیش چهل سالش بود. مرد همسایه امروز شصت سالش شده بود! موهای سفیدش شاهدند…. “لایوم کیومک یااباعبدالله” بیشتر »
خون تو از همه رنگین تر است
محسن جان! خون تو از همه رنگین تر است، آنقدر رنگین که در قرن 21 نشان دادی که براستی هرروز عاشورا و هر زمین کربلاست… به من بگو چگونه این همه عزتمند شدی؟ می خواهم از تو بیاموزم. محسن جان! تو تنها یک نفر نبودی. تو از هر گوشه کربلا نشانی داری. مثل زینب… بیشتر »