خون تو از همه رنگین تر است
محسن جان! خون تو از همه رنگین تر است، آنقدر رنگین که در قرن 21 نشان دادی که براستی هرروز عاشورا و هر زمین کربلاست… به من بگو چگونه این همه عزتمند شدی؟ می خواهم از تو بیاموزم.
محسن جان! تو تنها یک نفر نبودی. تو از هر گوشه کربلا نشانی داری. مثل زینب اسیر شدی… مثل حضرت ارباب ذبح شدی… مثل ابوفاضل بی دست… و مثل علی اکبر ارباً ارباً… به من بگو قامت رشیدت را کجا به امانت گزارده ای؟ به من بگو چگونه خونت این همه رنگ داشت؟ به من بگو چگونه یک تنه کربلا را خلق کردی؟ چگونه هفتاد و دو تن شدی؟ چگونه محسن جان… به من بیاموز چگونه مثل تو عاشق خدا شوم؟
اما…
محسن جان! خدا را شکر که کفن داری… خدا را شکر در تشییع تو مردم سنگ تمام گذاشتند… خدا را شکر همسر و فرزندت به اسارت نرفتند…
إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ ءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ