کالسکه ی زائر
یکی از دوستانم زنگ زد و گفت راهی سفر کربلاست. برای فردا صبح کالسکه ی بچه می خواهد. من هم با کمال میل استقبال کردم و گفتم همین امشب برایت آماده میکنم. فورا حاضر شدم و به انباری رفتم. از سال گذشته که دیگر به کالسکه بچه احتیاج نداشتیم، تشک و سایبانش را جدا کردم و شستم و بدنه کالسکه را انتهای انباری گذاشتم. بعد از برداشتن چند کارتن بهش رسیدم. حسابی خاکی بود. آن را به خانه آوردم و در حمام شستم. و بعد از خشک شدن، لوازمش را نصب کردم. وقتی این کالسکه را خریدم فکرش را هم نمی کردم که روزی بدون من و فرزندم، مسیر نجف تا کربلا را طی کند. خوش به سعادت کالسکه که بعد از یک سال بلااستفاده بودن و خاک خوردن گوشه ی انباری به زیارت دعوت شده است. یااباعبدالله اگرچه امسال پای جسمم لایق زیارت نبود ولی خدا را شکر که گوشه ای از مالم را پذیرفتی.