یادگاری روی دیوار دنیا
امروز اخبار می گفت : « پوتین با دفن جسد مومیایی شده لنین مخالفت کرد!» لازم به ذکر است که جسد لنین سالهاست که در یکی از میادین مسکو در معرض بازدید عموم قرار دارد.
با اینکه لنین کمونیست را قبول ندارم ولی دلم بحالش سوخت که لایق این عذاب طولانی است!! چون بزرگی می گفت : یکی از دلایل حرام بودن نبش قبر میت این است که وقتی میت دوباره در معرض حال و هوای دنیا قرار بگیرد، پس از دفن ، مجدداً دچار عذاب می شود!!
قبل از لنین هم دلم بحال خودم سوخته بود که این همه سال در معرض دنیا هستم! دنیا عجب جایی است که بعد از مرگ، یک بار هم حال و هوایش به انسان بخورد ، باید تاوان پس دهد!
ما را باش که روی دیوار چه کسی یادگاری می نویسیم! شاید برای همین است که پیامبر ص فرمود: دنیا و هر چه در آن است ملعون است مگر آنچه که برای خدا باشد!
دیالوگ
? استاد! من ازبرزخ خیلی می ترسم! چرا اونجا شفاعت نیست؟
? لابد مصلحت آدم است که شفاعت نباشد . خدا خودش بهتر میدونه . از خدا و اهل بیت مهربانتر سراغ داری ؟ خودشون بهتر می دونند.
? نعوذ بالله حرفی ندارم میترسم زیادی تو آتیش دوزخ بمونم ! طاقت ندارم ! و الا کی باشم نظر بدم.
? اونجا که مرگ نیست که آدم از ترس بمیره . همینطور بصورت دیجیتال ادامه میده! هر کس شما را می میراند خودش رفع رجوع می کنه . من شما را دعوت کنم خونه مون ، بی صاحاب ول می کنم ؟
?حق با شماست یه وقت دستِ پُر هستم, هم ذوق اومدن دارم هم لحظه شماری برای دیدنتون ، اما امان از زمانی که دستت خالی باشه و مجبور باشی جایی بری فقط شرمندگی میماند و بس!
?اتفاقا دست خالی باشی گردنت کج تر است . حضرت علی (ع) این شعر را بر روی قبر سلمان فارسی نوشته است: وفدت علی الکریم بغیر زاد * من الحسنات والقلب السلیمی و حمل زاد اقبح کل شیی * اذا کان الوفود علی الکریمی
بدون هیچ زاد و توشه ای از حسنات و قلب سلیم، بر شخص کریمی وارد شدم و در پیشگاه کریم بردن زاد و توشه زشت ترین کار است!
?خب الحمدلله خیالم راحت شد حالا میتونن تشریف بیارن منو ببرن!
مواظبت
وقتی نمازت را ترک میکنی، موهایت را میآرایی، چهرهات را بزک میکنی، با مردان میخندی، در مجلسشان میرقصی و همسرت برایت کف میزند، وقتی با دوستت مینشینی از عالم و آدم بد میگویی و این میشود تفریح تو، وقتی به مادرت بیاحترامی میکنی، به شوهرت بدو بیراه میگویی، کودکت را میزنی چون وقتت را میگیرد و نمیگذارد در تلگرام چت کنی، وقتی حق استادت را نگه نمیداری و پشت سرش غیبت میکنی، شیطان با تو کاری ندارد، خودت منویّات اورا اجرا میکنی، نیازی نیست او برای تو زمان بگذارد، خودت مجسمهی وسوسهایی، چه نیازی به اوست!
اما وقتی تصمیم میگیری نمازت را به موقع بخوانی، با خلوص بخوانی، خدایت را دریابی، وقتی تصمیم میگیری به مادرت محبت کنی، به پدرت احترام بگذاری، وقتی میخواهی کودکت را انسان بزرگی تربیت کنی که سرباز ولایت باشد، وقتی در برابر حرفهای مردم میایستی، غیبت نمیکنی، در مجالس رقص و آوازشان شرکت نمیکنی، نماز جمعه و جماعت میروی، به دیگران کمک میکنی، اینجاست که شیطان به سراغ تو میآید.
مواظب راههای نفوذش باش، او به تو نمیگوید مشروب بخور، برقص، با نامحرم بخند، میداند که تو این کارها را نمیکنی. او برای تو راه دیگری دارد. شغلت را برایت بزرگ میکند، وجههی اجتماعیت را، حسادت در تو ایجاد میکند، غرورت را نشانه میگیرد و مغرورت میسازد، با نماز و روزه و حجابت در تو عجب و خودبینی ایجاد میکند، و به خیرخواهیت بها میدهد. مواظب بزنگاههای شیطان باش، با تو طور دیگری برخورد میکند. مواظب باش.
وسوسهی ابلیس
دیشب خواب غریبی دیدم. در حال کتاب خواندن بودم که درِ اتاقم باز شد و شبح سیاهی پا به اتاق گذاشت. حجم بدنش را میدیدم اما چهرهاش را نه. از او پرسیدم تو کی هستی؟ چیزی نگفت.
طول و عرض اتاقم را قدم زد و بعد دوباره سر جای اولش ایستاد. چشمهایم را جمع کردم تا بهتر ببینم. چشمهایم که به حجم بدنش عادت کرد، چهرهاش را دیدم. با تعجب کمی نگاهش کردم و دوباره پرسیدم تو کی هستی؟!
گفت: مخلوق خدا.
با پوزخندی گفتم: اینرا که میدانم، اسمت را میخواهم بدانم؟
گفت: مخلوق راندهشدهی خدا، شیطانم.
گفتم:تو اتاق من چکار میکنی؟
گفت: آمدهام تو را برای نماز شب بیدار کنم.
گفتم: تو راندهشدهی درگاه الهی آمدی مرا برای نافلهی شب بیدار کنی؟ چه نفعی برایت دارد؟!
گفت: من مخلوق خدا، عاشق او و از نور او هستم و نمیخواهم عابدان درگاهش کم باشند، حتی اگر شما آدمها، که دشمن من هستید او را عبادت کنید.
گفتم:تو یکبار در تخیل مولوی، معاویه بن ابیسفیان را برای نماز صبح بیدار کردی، چرا بعد از این همه سال میخواهی مرا برای نماز شب بیدار کنی؟ با سکوتی معنادار به من نگاه کرد و چیزی نگفت.
به او گفتم شکی نیست که تو مخلوق خدایی، اما عاشق او نیستی، اگر بودی با اطاعت از فرمانش به آدم علیهالسلام سجده میکردی.
گفت: دلیل سجده نکردن من عشق به خدایم بود، نمیخواستم جز او کسی را سجده کنم، زیرا سجده، فقط مخصوص خداست.1
گفتم: یعنی تو بیشتر از خدا میفهمی؟ خدا نمیدانسته که سجده مخصوص خود اوست و به سجدهی دیگری فرمان داده؟
به من نگاهی کرد و گوشهای نشست و به فکر فرو رفت. منتظر جوابش بودم و به این فکر میکردم که او به چه فکر میکند. مدتی گذشت و هر دو غرق تفکر به هم خیره شدهایم که صدای اذان صبح را شنیدم و کتابم را نخوانده بستم.
شیطان بلند شد و به من پوزخندی زد و موذیانه نگاهم کرد و از پنجرهی اتاقم بیرون رفت. من ماندم و نماز شب نخوانده و فریاد لَاُغوِیَنَهُم شیطان که مرا دشمن خود میداند و من با او حرف میزنم و نماز شبم را به شب دیگر واگذار میکنم. وااسفا بر من که به دام دشمنم افتادم…
————————————————————————————-
1-اشاره به شبهه معروف صوفیه که می گویند شیطان انسان را سجده نکرد چون عاشق خدا بود و نمی خواست کس دیگری را غیر از خدا سجده کند!