فرات تشنه لب
آب فرات هنوز هم شرمنده ی روی رباب است. هنوز به سقا التماس میکند که مرا ببر. ببر به سمت خیمه گاه حسین علیه السلام. ببر به سُکَینه و علی تشنه لبش برسان. لا اقل کمی بنوش تا سیراب شوی.
سقا! تو را به خدا مرا ببخش!
فرات هنوز موج میزند و خودش را به پایین پای سقا میرساند بلکه بخشیده شود.
فرات تشنه لب!
راه نجاتی برای تو باقی نمانده!
اینقدر تقلا نکن! تلذی کودک حسین علیه السلام را تیر سه شعبه پاسخ گفته. دیگر نیازی به حضور تو نیست.
التماس لب خشکیده ی سقا کردن دیگر فایده ندارد.
اما فرات هنوز هم گوشش بدهکار نیست. هزار سال از عاشورا گذشته و فرات هنوز منتظر است تا سقا از او بنوشد. حالا که او نیست تشنگان حریمش را سیراب میکند.