فرات تشنه لب
آب فرات هنوز هم شرمنده ی روی رباب است. هنوز به سقا التماس میکند که مرا ببر. ببر به سمت خیمه گاه حسین علیه السلام. ببر به سُکَینه و علی تشنه لبش برسان. لا اقل کمی بنوش تا سیراب شوی. سقا! تو را به خدا مرا ببخش! فرات هنوز موج میزند و خودش را به… بیشتر »
نظر دهید »
شق القمر
عباس خسته و تشنه به لب فرات رسیده بود. آب، رخ ماه را در آغوش گرفت و انعکاسش داد. چهره ای گر گرفته. لبهایی خشک و ترک خورده. تشنگی بیداد می کند. طاقت از کف داده بود. دست به آب برد تا کمی بنوشد. مشتی پر کرد تا خنکی آب،گداز از وجودش بنشاند. آب هم بی تاب… بیشتر »