خط روحانیت اصیل
آن یکی طلبه آنقدر از مال دنیا برای خودش اندوخته نکرده تا داشته باشد دختر چهارده ساله اش را با آمبولانس آی سی یو دار از شهرستان به تهران منتقل کند و مقابل چشمش، تن خسته پاره تنش برای همیشه از درد آرام می گیرد. پدر می ماند و کوهی از شرمندگی و غم فراقی که گرفتاریهای درس و تبلیغ و معیشت، فرصت اشک ریختنش را هم نمی دهند.
کمی آنطرف تر یک خداناباور تصویری فتوشاپی می سازد و یک روحانی را با کفش زرد و عبای زرد در کنار یک ماشین زرد چند صد میلیونی در شبکه های اجتماعی به نمایش می گذارد.آنها هم که عقلشان در امواج شهوت زای ماهواره ها زایل شده، مثل مور و ملخ از همه جا حمله می کنند و عکس را برمی دارند و در کانالهای تلگرامی و گروهها و پیج های اینستایی خود منتشر می کنند و زیرش می نویسند: وامردما !! پول مفت خود را دریابید که چگونه مشغول سرویس دادن به آخوندهاست !!
درست همان زمان در نقطه دیگری از شهر در یک خانه فقیرانه، زن و فرزند طلبه دیگری دچار سوء تغذیه هستند.
آن طلبه دیگر هم جرمش استفاده از متروست که هدف قمه ی گنده لات و قداره کشی واقع می شود که بساط دین مانع عیش و نوش و ربودن نوامیس و کشتن مردم و عشرت او شده است. بعد عمامه اش را به دست می گیرد، آن را باز می کند و عربده کشان شاخ و شانه و خط و نشان برای روحانیت می کشد.
گروههای خداناباور هم که اسم خودشان را “آتئیست” گذاشته اند تا در دنیای حاکمیت رسانه و لفّاظی گری، حرفی برای گفتن داشته باشند، این خبر را با ذوق مرگی تمام در بین خودشان منتشر می کنند و می گویند: «دوباره فضولی یک آخوند باعث کشته شدن یک جوان بیگناه!! شد»
در همین اثناء ناگهان با سوداندیشی های ژنرالهای سرمایه داری، تخم مرغ گران می شود. از قرآنها گرفته تا مساجد و حسینیه و دفاتر امامان جمعه و هر آنچه مظهر دینداری است آماج حمله های مزدوران بی دین می شود. فضای مجازی هم مملو می شود از انواع و اقسام توهینها و تهمتها و افتراها به روحانیت مظلوم و اصیلی که در طول تاریخ همواره سینه اش آماج گلوله سلاطین جور و سپر دفاع از عدالت و ناموس و خون مردم بوده است.
سیاست زده هایی را که در لباس پیامبر به غدیر و عاشورا و عصمت پیامبران و امامان حمله می کنند اشتباه می گیرند با خمینی ها و فضل الله نوری ها و کاشانی ها و طالقانی هایی که از پرونده سازی جعلی گرفته تا تقطیع صوت و فیلم و همه نوع ناجوانمردی در حق آنها روا داشته می شود.
خلاصه اش را بگویم این قصه دردناک در هم آمیخته شدن خط روحانیت اصیل و مظلوم با سیاست زدگان و دنیا طلبانی است که لباس دین پوشیده و با عوام فریبی در حال تیشه زدن به ریشه دین هستند.
می گویند در آخر الزمان حق و باطل عجیب در هم آمیخته می شود .حد و مرزها هم با هم آمیخته می شوند. اما دنیا بداند خط روحانیت اصیل از سارقان لباس مقدس پیامبر جداست.
قرآن فراروی همه زمانهاست: إِن تَتَّقُوا اللَّهَ يَجعَل لَكُم فُرقانًا (سوره انفال آیه 29: اگر تقوا پیشه کنید، خدا برای شما وسیلهای جهت جدا ساختن حق از باطل قرارمیدهد)
بی دوست؛ زندگانی!
می ترسم، از صدای پیچش باد که پنجره اتاق را برهم می کوبد!
از شنبه هایی که می آیند با آنکه او نیامده!
دنیا جای وحشتناکی ست وقتی صاحب نباشد.
گنجشک ها کمی زودتر بیدار می شوند؛ در سحرهای مبهوت مانده زمان! بلکه طلوع دیگری از خورشید را به تماشا بنشینند. این بار از مغرب…
و من؛ همچنان
“سرم، گرم گناه ست
سرم داد بزن…."
کلاف سردرگم دنیا
فسقل خان کاموای رنگی رنگی ام را کلافه کرده؛ با شکستن یک قطعه الکترونیکی حساس و ریختن ماکارونی روی فرش، این سومین دسته گل امروزش بود که آب داد!
فقط چند ثانیه به چشم های پر شیطنتش خیره شدم. دید اوضاع پس است عقب عقب رفت تا تو رختخواب افتاد!
حالا هم تند تند اذکار شبانه اش را زمزمه می کند: « الهی به امید خدا…. خدایا منو از شر دشمنا نگه دار، سلام به امام زمان، سلام به …».
برایش خواب های خوب آرزو می کنم تو این دنیای پر آشوب؛ خمیازه کشان آمین می گوید و به سه شماره می خوابد.
حالا من ماندم و کلاف سردرگم دنیا. برخی گره هایش زود باز می شوند، مثل دلخوری های کوچکی که راحت می شود بخشید. بعضی اما گره کور شده اند، چون کینه ای که یک گوشه جا خوش کرده و توازن قلبت را بهم ریخته است.
با حوصله شروع می کنم به گلوله کردن کاموا و بخشیدن آدم ها. دلم آرامش می خواهد.
دست هایم نخ را می تابانند و قلبم مشغول می شود به نامش….
الا بذکر الله تطمئن القلوب
یادگاری روی دیوار دنیا
امروز اخبار می گفت : « پوتین با دفن جسد مومیایی شده لنین مخالفت کرد!» لازم به ذکر است که جسد لنین سالهاست که در یکی از میادین مسکو در معرض بازدید عموم قرار دارد.
با اینکه لنین کمونیست را قبول ندارم ولی دلم بحالش سوخت که لایق این عذاب طولانی است!! چون بزرگی می گفت : یکی از دلایل حرام بودن نبش قبر میت این است که وقتی میت دوباره در معرض حال و هوای دنیا قرار بگیرد، پس از دفن ، مجدداً دچار عذاب می شود!!
قبل از لنین هم دلم بحال خودم سوخته بود که این همه سال در معرض دنیا هستم! دنیا عجب جایی است که بعد از مرگ، یک بار هم حال و هوایش به انسان بخورد ، باید تاوان پس دهد!
ما را باش که روی دیوار چه کسی یادگاری می نویسیم! شاید برای همین است که پیامبر ص فرمود: دنیا و هر چه در آن است ملعون است مگر آنچه که برای خدا باشد!
کرامتِ نگینِ قم
درطول ایام تحصیل، سخت ترین درس برایم نحو بود.برای فهم آن درمانده بودم.فکر ترک تحصیل از حوزه ذهنم را مشغول کرده بود. تلاش و مباحثه دردی از من دوا نمی کرد.
یک روز قبل از حضور در کلاس درس به سمت حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها)به راه افتادم. در کنار درب شماره یک ایستادم.
عرض کردم: بانو معصومه جان! شما کسی هستید که تمام علمای این دیار از سر لطف شما به مقامات علمی رسیده اند! حال وهوای قم با عطر وجود شما مبارک گردیده است! شما دعا بفرمایید، قدرت درک درس نحو برایم حاصل شود.
قطره اشک از چشمانم چکید، فهمیدم بانو اذن دخول مرحمت کرد. به سمت ضریح رفته و دلِ خسته را آرام نمودم .
بعد از زیارت در کلاس درس شرکت کردم. استاد تدریس خود را آغاز کرد. حس وحال انسانی تشنه را داشتم که با آبی گوارا سیراب شود. تمام تلخی های درس نحو، برایم به حلاوت عسل تبدیل شد.
اکنون پس از گذر سال ها به طور تخصصی درس نحو را آموخته ام و به عنوان استاد نحو در حوزه تدریس می کنم. قلم بر دستانم می نویسم، دل خوشِ نگاه پر از لطف وعنایت بانوی مهربانی هستم که” کریمه اهل بیت “است و هیچ سائل ودرمانده ای از درگاه خانِ کرمش ناامید نمی گردد.