کلاف سردرگم دنیا
فسقل خان کاموای رنگی رنگی ام را کلافه کرده؛ با شکستن یک قطعه الکترونیکی حساس و ریختن ماکارونی روی فرش، این سومین دسته گل امروزش بود که آب داد!
فقط چند ثانیه به چشم های پر شیطنتش خیره شدم. دید اوضاع پس است عقب عقب رفت تا تو رختخواب افتاد!
حالا هم تند تند اذکار شبانه اش را زمزمه می کند: « الهی به امید خدا…. خدایا منو از شر دشمنا نگه دار، سلام به امام زمان، سلام به …».
برایش خواب های خوب آرزو می کنم تو این دنیای پر آشوب؛ خمیازه کشان آمین می گوید و به سه شماره می خوابد.
حالا من ماندم و کلاف سردرگم دنیا. برخی گره هایش زود باز می شوند، مثل دلخوری های کوچکی که راحت می شود بخشید. بعضی اما گره کور شده اند، چون کینه ای که یک گوشه جا خوش کرده و توازن قلبت را بهم ریخته است.
با حوصله شروع می کنم به گلوله کردن کاموا و بخشیدن آدم ها. دلم آرامش می خواهد.
دست هایم نخ را می تابانند و قلبم مشغول می شود به نامش….
الا بذکر الله تطمئن القلوب