دفتر عقاید
عقاید
#خاطرات
زمان مدرسه دفتر خاطرات مد بود. نزدیک آخر سال که میشد، همهی دخترها دفترهایشان را به یکدیگر میدادند که برایشان یادگاری بنویسند، به معلمها هم میدادند و آنها نیز برایشان نصحیتهای مادرانه مینوشتند. اسم دفتر من دفتر خاطرات نبود، من اسمش را گذاشته بودم دفتر عقاید، زیرا دوستان، همه، نظرشان را دربارهی یکدیگر مینوشتند. یادم میآید یکی از معلمهایم از این اسم خیلی خوشش آمد.
کاش هنوز هم دفتر عقاید داشتم و جرأت میکردم به دوستانم بدهم که برایم یادگاری بنویسند، که نقدم کنند، نظراتشان را بگویند یا لااقل خودم برای خودم مینوشتم و خودم را نقد میکردم. آنموقع نمیفهمیدم که کار ما بچهها شکل کوچکی از محاسبهی نفس است، اما حالا که میفهمم شهامت محاسبه ندارم که اگر داشتم حتما آدم بهتری بودم.