حقیقت شیرین اما دیده نشده
پای درد دل های دینارا که نشستم سر از حقیقت سر به مهری برایم باز کرد. حق هم داشت کدام انسان عاقل با این همه تحقیر و توهین و رذالت باز هم می توانست دم از مسیحیت و یهودیتی بزند که مطابق هوای نفس برخی ها در طول تاریخ تحریف شده اند!
لابه لای صفحات تاریخ غرب سال586 میلادی روزی را دیده بود که کنفرانسی در فرانسه تشکیل شد تا معلوم شود بالاخره زن انسان است یا نه؟ و نتیجه این شده بود که زن دارای روحی پست و حقیر است که فقط برای خدمت به خواسته های مرد افریده شده!
شخصیت های معروفشان هم اینگونه برای جماعت نسوان قلم زده بودند:
ژان ژاک روسو: “زن برای علم و فرزانگی اندیشه و سیاست آفریده نشده.”
ارسطو در کتاب سیاست خود نوشت: “مرد ذاتا از زن برتر است و زن حقیر و ناچیز است” و اعتقاد داشت زن چیزی نیست مگر مرد ناکام؛ خطای طبیعت و نقص در آفرینش.
پا به پای تارخ زن در غرب قدم زده بود تا سال 1979، اوج حقارت جایگاه یک زن.کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان!
می گفت در آن جلسه نماینده ی پارلمان کانادا که یک زن بود قبل از ترک جلسه گفت: این حرفی که شما می زنید سودی برای زنان ندارد من به وطنم بر می گردم و سعی می کنم تفاوت بین زن و مرد را حفظ کنم. چون خدا در نظام خلقت قرار داده و همین تفاوت است که زن بودن مرا حفظ می کند.
کنوانسیونی که قائل به تساوی کامل از هر جهت برای زن و مرد بود. دینارا با بغض می گفت: زنان سرزمینم را نیروی کار ارزان مطیع و قانعی دیدند. این گوهران پاک آفرینش را طعمه های صاحبان سرمایه کردند و رقیب کارگران مرد…و زاییده ی چنین کنوانسیونی 127 کشور در آمریکا، آفریقا و کاراییب شدند که زن را به عنوان کالای تجاری و برده به اروپا صادر می کنند.
به اینجا که رسید اشک های گوشه ی چشمانش را پاک کرد….
همیشه اهل تحقیق بود هیچ گاه حرف بی دلیل و منطق را نمی پذیرفت حتی زمانی که انجیل می خواند و مسیحی بود. پیشینه ی تاریخ زن در اسلام را گواه بر حقانیت محمد می دانست و دوست داشت زیر پرچم این مکتب عزت زنانگی اش را به رخ دنیا بکشد. مکتبی که از ابتدا گهر زن را شناخت و او را بازیچه ی دست روزگار نکرد.
دینارا با شعف باور نکردنی اش با لبخند سراسر مهرش دستانم را فشرد و گفت: بنازم به دین مبین اسلامم. در کتاب آسمانی اش فرموده است: لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم. زن و مرد هر دو را انسان خطاب کرد و برتری را فقط در تقوا و انسانیت دانست.
امام صادق فرمودند: اکثرالخیر فی النسا (بیشتر خوبی ها در زنان است).
و بزرگان اسلام اینگونه زن را خطاب کردند:
امام خمینی: تمام هویت های کمالی که در انسان مطرح است در زن مطرح است. علامه طباطبایی: واقعیت خارجی و تجربه نشان می دهد که زن و مرد دو فرد از یک جوهر واحد به نام انسان هستند.
حالا متوجه می شوم که با آن همه اسلام هراسی و آزادی جنسیتی چرا 70 درصد از تازه مسلمانان زنان هستند…هر دین و آیینی وام دار گذشته ی شوم یا شیرین خود است. اسلام از همان روز اول به ارزش زن واقف بود و او را ستود. خدا را شکر که من یک زن مسلمانم. این حقیقت شیرین حتما روزی جهانی می شود. راستی دینارا دوست داشت. دیگر فاطمه صدایش کنم.
—————————————————————————
منابع: مرکز مطالعات زنان جامعه المصطفی العالمیه
“سیمای زن در کلام امام خمینی “
“تفسیر المیزان” علامه طباطبایی
“زن در تاریخ و اندیشه اسلامی” نوشته ی دکتر فتحیه فتاحی زاده
حیران محمد...
آنقدر به پیامبر (ص) علاقه داشت، که یکی از شرایط ازدواجش این بود که حتما اسم همسر آینده اش، محمد باشد، اسم پسرش را هم محمد خواهد گذاشت… بالاخره هر کس عشقی دارد…عشق او هم پیامبر بود….
می گفت: از وقتی پیامبر (ص) را شناخته، همواره ذهنش درگیر شخصیت والای او بوده است.
اگر بگوید او فراتر از انسان بود، درست نیست، چون این کلام با قرآن سازگار نیست.در میان مرداب جاهلیت زمان، گل حضورش شکفت و شمع وجودش نه تنها مکه و مدینه، بلکه جهان را روشنی بخشید.
کتاب سنن النبی نوشته ی علامه طباطبایی را که خوانده بود، از حجم حیران و شگفتی فوران کرده و مسلمان شده بود. نام خود را از ویکتوریا به حمیده تغییر داده بود.
می گفت: پیامبر در همه چیز الگو بود. دنیا و ناملایمات آن ، هرگز او را به خشم نیاورد، اما اگر حقی پایمال می شد، جز خدا از کسی پروا نداشت.
کسی را سرزنش نمی کرد، کسی را حقیر نمی شمرد.می فرمود:حاجت کسانی را که به من دسترسی ندارند، به من ابلاغ کنید.
با فقرا می نشست و با آنان هم غذا می شد، از مردم دیر به غضب می آمد، زود هم راضی می شد.
همیشه در سلام کردن مقدم بود حتی به کودکان.
می فرمود در هنگام بلا و سختی باید شکیبایی کرد.
اگر از امری ناراحت بود، با نماز خواندن به خدا پناه می برد.
اگر می فهمید جوانی اهل کار نیست، می فرمود از چشمم افتاد.
اگر از جایی عبور می کرد، بوی عطر در معبر منتشر می شد.
تمام وسایل شخصی اش، نامگذاری شده بود، او برای اشیا و حیوانات هم احترام قائل بود.
در نظافت و اخلاق پیشرو بود.
پیامبر همه ی خوبی ها را برای دیگران می خواست. او رحمت برای عالمیان بود، هیچ چیز برای خود نخواست جز مودت و دوستی اهل بیتش.
حمیده می گفت:هر وقت دلش برای پیامبر(ص) تنگ می شود، دهانش را با صلوات خوشبو می کند.
زنان آسمانی،مردان آسمانی
امروز صبح اعلامیه ی مجلس ختم روی دیوار، مرا به سوی خود کشاند. چون اسم دو نفر را نوشته بودند، فکر کردم شاید آن دو بنده ی خدا در سانحه رانندگی فوت کرده باشند؛ ولی وقتی جلوتر رفتم و اعلامیه را خواندم،
فهمیدم، نه!
مجلس ختم مربوط به یک زن و شوهر سالخورده است، البته چهلمین روز درگذشت زن و سومین روز فوت مرد!
یعنی این مرد، تا این اندازه به همسرش وابسته بوده که نتوانسته چهل روز دوری زنش را تحمل کند؟
یعنی آن زن خورشید زندگی مردش بوده که با خاموشی اش، زندگی مرد هم سرد و تاریک شده بود!
ای کاش می دانستم آن زن چگونه بوده، چه کرده! چه عشقی را به زندگی تزریق کرده! چه محبتی به شوهرش نثار کرده بود!
حیف که جواب سوال هایم در کتاب های روان شناسی بازارمان نیست، چون بسیاری از کتاب های ما، بوی فرهنگ غربی می دهد، فرهنگی که مردان را مریخی، زنان را ونوسی می داند!
افسوس که این کتاب ها، بوی دین ما را نمی دهد، قرآن ما، زن و مرد را از یک جنس می داند، نه از دو سیاره ی متفاوت و دور دست!
ای کاش آن پیر زن را زودتر شناخته بودم تا از تجربیاتش درس زندگی می آموختم!ر
یتیم حشد الشعبی
امروز تو نجف و کوفه هر کجا رفتم دیدم روی صندوق ها نوشته تبرعات لیتیم حشدالشعبی. دروغ نگویم همش دو تا ۵ هزار تومانی در آن انداخته بودند.
صندوق خالی را که دیدم خیلی ناراحت شدم. با خودم گفتم:” جوانان اینها برای دفاع از حرم آل الله رفتند و کشته شدند. آنوقت باید برای یتیم هایشان تبرعات جمع شود که روزی بگذرانند و آن هم این طور. وای بر من شیعه که بچه یتیم شیعه اینجور خوار بشه.” خیلی گریه کردم برای یتیم های حشد الشعبی.
نماز مغرب مسجد کوفه بودیم. پشت سرم یک دختر بچه ی چهار پنج ساله نشسته بود و بازی می کرد. برای اینکه دلش را شاد کنم یک گز از کیفم درآوردم بهش دادم. بعد حسابی بغل گرفتم و تو بغلم فشردمش و محکم بوسیدم. مادر بزرگش که پشت سرم نشسته بود گریه کرد و با ناله گفت:” یا الله!"
اولش متوجه نشدم مادر بزرگ برای چه گریه کرد. وسط نماز دیدم دخترک خودش را بهم می چسباند. گفتم حتما گز به دهنش خوشمزه آمده ولی رویش نمیشود بگوید. بعد نماز یک گز دیگر بهش دادم و سرش را بوسیدم.
مادر بزرگ دوباره گریه کرد. فکر کردم شاید احساس کرده است این صدقه است. گفتم:” سوغات قم. حضرت معصومه سلام الله علیها” بیشتر گریه کرد. آمدم که بروم از پشت سر شنیدم مادر بزرگ می گوید:” هذا یتیم حشد الشعبی.”
صدای ترک قلبم را شنیدم و میخکوب شدم. بیخود نبود مادربزرگ این قدر گریه میکرد. برای اطمینان برگشتم و پرسیدم:” ابوها حشد الشعبی؟”
با گریه گفت:” نعم نعم. الشهید”
دلم دیگر طاقت نیاورد. در بغل گرفتمش و دوباره بوسیدمش و سر روی سر دخترک گذاشتم و گریه کردم.
خدایا یتیمی واقعا سخت است. این را تو و مادر بزرگ آن دخترک عراقی خوب می دانید. برای همین هم هست که فرموده ای:” فامّا الیتیم فلا تقهر".
ای کاش جنبشی در کشورهای شیعی راه می افتاد که برای این یتیمان عزیز کمک جمع آوری شود. یا لا اقل هر زائر وقتی میآید اینجا کمکی به این صندوق ها بیاندازد.
تحریم انسانیت
خدای من چه خبره اینجا!
خانم احمدی! خانم احمدی! اون دارویی که گفتم کجاست؟ سریعتر این بچه داره جون میده…
خانم احمدی: آقای دکتر این دارو تو لیست تحریماست.نداریمش.
ال سی دی کوچک گوشه ی سالن روشن است.خبرنگار می گوید: امروز وزیر امور خارجه امریکا برای هموطنان زلزله زده مان پیام تسلیت فرستاده…
دکتر وامانده از مرگ انسانیت. قطرات اشکش جان یخ زده ی کودک را گرم می کند. و فرزند بی گناه وطنم چه بی رحمانه جان می دهد.
مرگ بر دروغ و دسیسه!
مرگ بر تحریم انسانیت!