یتیم حشد الشعبی
امروز تو نجف و کوفه هر کجا رفتم دیدم روی صندوق ها نوشته تبرعات لیتیم حشدالشعبی. دروغ نگویم همش دو تا ۵ هزار تومانی در آن انداخته بودند.
صندوق خالی را که دیدم خیلی ناراحت شدم. با خودم گفتم:” جوانان اینها برای دفاع از حرم آل الله رفتند و کشته شدند. آنوقت باید برای یتیم هایشان تبرعات جمع شود که روزی بگذرانند و آن هم این طور. وای بر من شیعه که بچه یتیم شیعه اینجور خوار بشه.” خیلی گریه کردم برای یتیم های حشد الشعبی.
نماز مغرب مسجد کوفه بودیم. پشت سرم یک دختر بچه ی چهار پنج ساله نشسته بود و بازی می کرد. برای اینکه دلش را شاد کنم یک گز از کیفم درآوردم بهش دادم. بعد حسابی بغل گرفتم و تو بغلم فشردمش و محکم بوسیدم. مادر بزرگش که پشت سرم نشسته بود گریه کرد و با ناله گفت:” یا الله!"
اولش متوجه نشدم مادر بزرگ برای چه گریه کرد. وسط نماز دیدم دخترک خودش را بهم می چسباند. گفتم حتما گز به دهنش خوشمزه آمده ولی رویش نمیشود بگوید. بعد نماز یک گز دیگر بهش دادم و سرش را بوسیدم.
مادر بزرگ دوباره گریه کرد. فکر کردم شاید احساس کرده است این صدقه است. گفتم:” سوغات قم. حضرت معصومه سلام الله علیها” بیشتر گریه کرد. آمدم که بروم از پشت سر شنیدم مادر بزرگ می گوید:” هذا یتیم حشد الشعبی.”
صدای ترک قلبم را شنیدم و میخکوب شدم. بیخود نبود مادربزرگ این قدر گریه میکرد. برای اطمینان برگشتم و پرسیدم:” ابوها حشد الشعبی؟”
با گریه گفت:” نعم نعم. الشهید”
دلم دیگر طاقت نیاورد. در بغل گرفتمش و دوباره بوسیدمش و سر روی سر دخترک گذاشتم و گریه کردم.
خدایا یتیمی واقعا سخت است. این را تو و مادر بزرگ آن دخترک عراقی خوب می دانید. برای همین هم هست که فرموده ای:” فامّا الیتیم فلا تقهر".
ای کاش جنبشی در کشورهای شیعی راه می افتاد که برای این یتیمان عزیز کمک جمع آوری شود. یا لا اقل هر زائر وقتی میآید اینجا کمکی به این صندوق ها بیاندازد.