خداوند مرا بس است
فاطمه(س) از مجلس خارج شد. هنوز انعکاس صدایش در سر انصار و مهاجرین بود. ابوبکر مبهوت ابهتش بود. آوای پیامبر در صدای فاطمه جاری بود. عمر در فکر نشسته بود. فاطمه(س) به خانه برگشت. قلبش شکسته بود و دیدهاش خونبار بود.
اما، صلابتش خدشه ناپذیر بود.
علی(ع) ترجیح داده بود در خانه بماند. گوشهی عزلت برایش بسی شیرینتر از حکومت بر نااهلان بود. فاطمه(س) میدانست که حالا دیگر بعداز پدر فقط وفقط علی را دارد، و تنها اوست که سینهاش صندوقچه رازهای فاطمه خواهد بود.
زبان به درددل گشود و گفت:«ای پسر ابیطالب، برایم سخت است که میبینم چون جنین در رحم مادر، در خود پیچیدهای و از زبان نیشدار و گزنده مردم گوشه عزلت برگزیدهای. آنچنان متواضعانه سر به پایین انداختهای که گویا تو نبودهای آنکه تمامی گرگان وحشی عرب را پایین آورد و خاک کردو زمین را برایشان فرش کرد.
اکنون این پسر ابیقحافه است که عطیهی پدرم ومعاش فرزندانم را ظالمانه از من میگیرد. به خدا که آشکارا با من خصومت میکند…..
ای کاش میمردم قبل از آنکه با این قوم جاهل روبهرو و اینچنین درمانده شوم….وای بر من در هر صبحی که بدمد، وای بر من که ستون فقراتم شکست و بازوهایم سست شد! من از این ظلم بزرگ به پدرم رسول خدا(ص) شکایت خواهم کرد و قضاوت و داوری را به پیشگاه خداوند خواهم برد…..»
علی(ع) تاب غم فاطمه را نداشت. لرزش صدای فاطمه دل پر درد علی را میلرزاند. روبه فاطمه گفت:«چرا وای برتو،ای فاطمه؟! بلکه وای بر دشمنان تو! جلوی این اندوه و پریشانیات را بگیر و اندوه را از خود دور کن، ای دختر پیامبر، ای تنها یادگار رسول خدا.
بدان که هرگز در وظیفه و دین خود ذرهای سست نشدهام، و از آنچه خدا برایم مقدر نموده است قدمی کج نگذاشتهام……خداوند کفیل امور توست و آنچه خداوند برای تو مهیا ساختهاست از آنچه که از دست دادی بسیار بهتر است و این خداوند و رضای اوست که برای ما کافیست».
فاطمه میدانست که علی بر حقش واقف است و میدانست که برای علی حکومت از هر چیزی بی ارزشتر است. ولی، آنها وصیت رسول خدا را نادیده گرفته بودند و علی(ع) را از حقش محروم ساخته بودند.
آنها فاطمه را از ارث پدریاش محروم کرده بودند و خود را برآن مستحقتر از فاطمه (س)میدانستند.
فاطمه(س) میدانسته تواضع و حلم علی(ع) او را در سکوت و عزلت پذیراست. علی(ع) عالم به علمالیقین است و صابر به صبر عظیم.
رو به علی(ع) فرمود:«حسبی الله و نعمالوکیل».(آری خداوند برای من بس است و همانا چه نیکو وکیلی است).
منبع:صحیفه فاطمیه
حمید احمدی جلفایی