تا بودُ جهان بود؛ خدا بود
تصورت از بیکران چه چیزی می تواند باشد وقتی چند ماهِ آفریده شدنت را در دالانی تاریک و کوچک سپری کرده ای و بعد هم اتاقک هفتاد متریِ ما افق چشم هایت را پر کرده است؟!
وقتی برای اولین بار پرده را کنار زدم و دورنمای شهر را از طبقه شانزدهم ساختمانی بلند به تماشا نشست؛ بُهت و هیجانی آمیخته با شعف در نگاهش مهمان شد.آرام و نجوا کنان در گوشش خواندم: ” عظمت یعنی این …".اندکی به صورتم خیره شد و دوباره نگاهش را به بیکرانِ شهر دوخت.
سال ها بعد شاید پرده دیگری کنار برود برای فهمیدن اینکه دورنمای شهر کرانه کوچکیست در برابر بزرگی او…
اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ مِنْ عَظَمَتِکَ بِاَعْظَمِها وَکُلُّ عَظَمَتِکَ عَظَیمَةٌ اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ بِعَظَمَتِکَ کُلِّها
#ترنم_عبادی