بهترین خیرات
خدا رحمت کند همه ی اسیران خاک را. پدربزرگی داشتم که مقید بودند به اینکه کارها به بهترین شکل ممکن انجام شوند. همیشه میگفت یا آدم سراغ یک کار نمیرود یا اگر رفت تمام و کمال انجام میدهد. برای نذری های هر سالشان بهترین و گرانترین برنج ایرانی را تهیه میکرد و سعی میکرد بهترین کیفیت را داشته باشند و خلاصه سنگ تمام می گذاشت. میگفت برای امام حسن علیه السلام است. نباید برای ائمه کم گذاشت.
خدا بیامرزد. بعد از وفاتش، یک شب خوابش را دیدم. من همیشه عادت داشتم هر روز مقداری غذا برایش خیرات میکردم. در خواب به من میگفت :"دخترم همه ی آن آش ها وغذاها که برایم میفرستی به دستم میرسند. دستت درد نکند چقدر هم خوشمزه اند. اما ایکاش خیراتی میفرستادی که ماندگار باشد.”گفتم :” آقا جان مثلا چه چیز؟” گفت :” این لامپ مهتابی را بالای سرت میبینی؟ مثلا این چنین لامپی تهیه کن وبه یک مسجد یا امامزاده بده. تا وقتی که روشن باشد برای من خیرات میفرستد.”
از آن شب بسنده به خرما وحلوا نمیکنم. بلکه وسیله هایی برای مساجد یا امامزاده ها تهیه میکنم. یا کتاب هدیه میکنم به کتابخانه. برای اینکه تا هر وقت آن باقی است خیراتی باشد برای آقا جانم!