بحران تنوع طلبی!
نشستم روی نیمکت پارک، علی کوچولو مشغول بازی ست. دوتا خانم همنشینمان شده اند. باد ملایمی می وزد.
_” دختر مریم جونُ یادته… بعد یکسال نامزدی جدا شده “
_ ” وااای، چی می گی! پسر نازی خانم تازه سه ماهه عقد کرده، وسایلشون رو پس فرستادن “
سعی می کنم نشنوم، برگ های زرد سرو کنده شدند از درخت.
_ ” دخترم خواستگار داره، انقدر دور و بریامون طلاق گرفتن می ترسم شوهرش بدم “
نگاهم را به سرسره دوختم، باد شدت گرفته، برگ ها کم کم رسیده اند به زمین.
_ ” منم همین طور… پسرم از سربازی اومده، درسشم تموم شده، موندیم چه کار کنیم.”
علی کوچولو را صدا می زنم به خانه برویم، نم نم باران می بارد، از بادهای پاییزی باید پناه گرفت.
_ ” همش تقصیره جامعه ست، بد زمونه ای شده “
_ ” آره واقعا…. “
مکالماتشان را با سکوت پایان دادند.
علامت سؤالی بزرگ ورم کرد توی ذهنم. دور برمان پر شده از نامزدی های بهم خورده، شناسنامه های المثنی که قرار است ازدواج های کوتاه چند ماهه را لاف پوشانی کنند… همش تقصیر زمانه ست؟!
نه زندگی ها، سختی گذشته را دارند و نه مادرشوهرها، جَنَمِ قبل را! کدام خشت را کج گذاشتیم؟! شاید تقصیر رنگهاست.
نزدیکی های عید که می شود اکثرمان در پی رنگ سالیم، از پرده و فرش و رو تختی گرفته تا گیره لباس و دمپایی حمام!
ارباب ها کل اثاث خانه را تغییر می دهند؛ رعیت ها به گلدان و قوری بسنده می کنند. مُدگرایی دمار از روزگارمان درآورده و بدتر از آن، ست کردن های الکی. ثمره اش تنوع طلبی بی نهایت ماست. هر سال گوشی عوض کردن، هرروز بروزرسانی شدن با حجره های بازار، این قدیمی شده آن تکراری ست، و تکرار جمله “دیگر نمی توانم تحمل کنم، یک چیز جدید می خواهم! “
بعد توقع داریم دختر و پسرهای دست پرورده ما از بیست سالگی به بعد تا پایان عمر با یک همسر زیر یک سقف زندگی کنند. البته که تنوع می خواهند!