باران های بی روضه
در بین راه به دخترکان قد و نیم قد گل سر هدیه می دهند…
چادر زنان خاکی شده و به زمین می کشد . التماس ما می کنند که به موکب شان برویم و از آب و غذای آنها بخوریم. عزت و محبت فوران کرده.
جاده اما هموار و بی خار و سنگ است. برادران تلاش می کنند حریم خواهران حفظ شود.
دختربچه ها شاد و خرم از دوش عموی جوانشان پایین را نظار می کنند.
عراقی های مهربان بر زخم تاول پا مرهم میگذراند و می بوسند…
به شیرخواره من هم تند تند آب تعارف می کنند.
خلاصه ما اینجا بی روضه می باریم……