اندر حکایات صندلی اپن!
از قدیم و ندیم ایرانی ها سفره می انداختند و روی زمین غذا می خوردند. بعد که بعضی ها کمی منورالفکر شدند و باکلاس! 70 سانت رفتند بالاتر و روی میز غذا خوردند. میز غذاخوری تقریبا در اکثر خانه های ما موجود و بلا استفاده است. هنوز با میز غذاخوری ارتباط برقرار نکرده بودیم که بعضی منورالفکرتر شدند و این مقدار ارتفاع از سطح زمین برایشان کافی نبود. تازگی ها با یک متر ارتفاع از سطح زمین و با پاهای آویزان روی اپن غذا می خورند! انگار حال و حوصله ندارند حتی این غذای بی زبان که در عرض 10 دقیقه در مایکروویو آماده شده را چند قدم از آشپزخانه خارج کنند.
به کجا می رویم؟! همینطور پیش برویم احتمالا چندی بعد روی نردبان غذا می خوریم! واقعا چرا هرچیز جدیدی که از فرهنگ غربی سرچشمه گرفته را ما ایرانی ها فورا چشم بسته می پذیریم و سبک زندگی قشنگ و راحت ایرانی خودمان را فراموش می کنیم؟ مثلا فکر می کنیم با کلاسی است صندلی اپن داشتن؟ واقعا این صندلی اپن دیگر چه صیغه ای است! زانو های آدم در فشار است و به اپن ساییده می شود. پنجه پاها بس که آویزان بوده مثل پاندول ساعت این طرف و آن طرف می رود و بس که خون جمع شده سوزن سوزن می شود! کمر آدم درد می گیرد چون باید خودت را به زور به بشقاب غذا برسانی! جا نیست یک تکه نان بگذاری کنار ظرف غذایت! از همه سخت تر بعد از غذا هم باید تمام زیر و روی اپن از خرده نان های ریخته شده و دانه های برنج با رنج و سختی پاکسازی شود. خوب چه کاری است؟ مگر خود آزاری داریم؟
نخواستیم! ما همان سفره سنتی خودمان را ترجیح می دهیم. می توانیم ظرف ها را با فاصله بچینیم. اگر چیزی از آن طرف سفره خواستیم دستمان می رسد. بعد از غذا فقط یک وجب جلو خودمان را تمیز می کنیم و بعد هم سفره را می تکانیم. می توانیم راحت بنشینیم و پاهایمان در عذاب نیست. موقع غذا خوردن تو صورت طرف مقابل نیستیم! از غذا خوردن لذت می بریم و ادعای با کلاس بودن هم نداریم! به همین سادگی به همین خوشمزگی!