پلانهای زندگی من
پلان اول: اولین بار که ناظم مدرسه اعلام کرد که قرار است به اردوی سینما برویم، با همه ی بچه های کلاس اول ب از خوشحالی جیغ و هورا کشیدیم. تا یک هفته با دوستانم فقط درباره ی خوراکی های روز اردو تخیل می کردیم! شب اردو هم از ذوق خوابمان نمی برد! جالب این است… بیشتر »
1 نظر
دنیا تمام شدنیست
نگاره اول خدا می گفت و فرشته ها می نوشتند: ” از یکدیگر غیبت نکنید، آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده اش را بخورد? بی تردید نفرت دارید” * شما را نمی گویم! بعضی از این اطفاري ها، گوشت گوسفند را از خورشت بیرون می آورند و پیفُ و پُفشان… بیشتر »
اَجِرنا منَ النارِ یا مُجیر!
فندک و کبریت را از دم دست علی اصغر بر می دارم؛ برایش می گویم که هردو خطرناک هستند. دست زدن و بازی کردن با آن ها سوختن و درد کشیدن را بدنبال دارد. بازهم دلم طاقت نمی آورد، از کانال خاله محبوبه کلیپ شادی دانلود می کنم. با شعر و ترانه و بالا و پایین می… بیشتر »