پلانهای زندگی من
پلان اول: اولین بار که ناظم مدرسه اعلام کرد که قرار است به اردوی سینما برویم، با همه ی بچه های کلاس اول ب از خوشحالی جیغ و هورا کشیدیم. تا یک هفته با دوستانم فقط درباره ی خوراکی های روز اردو تخیل می کردیم! شب اردو هم از ذوق خوابمان نمی برد! جالب این است… بیشتر »
1 نظر
چال لپ
داشتم یک دکور میزدم برای دهه کرامت. ستارههای بلورین را به نخ گره میزدم و از پنجره فرهنگی حرم آویزان میکردم. هر ستارهای که کارش تمام میشد در هوا چرخی میزد و با نسیم کولر این طرف و آن طرف میشد. گاهی نخها به هم گره میخوردند و با سختی از هم جدا… بیشتر »