انتظارِ برق
بسمالله دیروز حدود ساعت دو ونیم بود که خانه ساکت شد. تلویزیون خاموشی را برگزید، یخچال سکوت را انتخاب کرد، سماور برقی از قُلقُل کردن ایستاد. صدای آرام لبتاب هم محو گردید. قطعشدن اینترنت، مرا بلند کرد تا کارهای بیروناز خانه را انجام دهم. آسانسور… بیشتر »
1 نظر
زحمت میزبانی
در هوای گرم و باد دار اسفند ماه، سلانه سلانه از راه رسیدم. اواسط امتحان های ثلث دوم، اوایل خانه تکانی عید بود. مادر فرش های لاکی قد و نیم قد را انداخته بود توو کوچه. با کلی ذوق و شوق کتاب را لای شاخه های درخت گذاشتم. آستین های مچ دار روپوش مدرسه را… بیشتر »
ساعت به وقت ظهور
از ساعت شیک و پیک و پاندول دار جهیزیه ام فقط یک دایره کوچک مانده با چند عقربه! این وضع را مدیون توپ های فوتبالی هستیم که به سمتش نشانه رفتند. به سرم زده بود بروم از آن صفحه بزرگ های قشنگ بگیرم که سروصدا ندارد و ممتد و آرام حرکت می کند. اما دستم به کیف… بیشتر »
سخنی با شیعه
آیا میشود روزی کوچهی بنیهاشم را فراموش کرد؟ اگر کوچه را محو کنند که گویا کردهاند، اگر در را تعویض کنند که کردهاند؟ میشود کوچهی بنیهاشم را فراموش کرد؟ شیعه کجای تاریخ ایستاده است؟ مادرش را کتک زدهاند، همسر مادرش را دستبسته به تماشای در… بیشتر »
ای کاشِ امروز من
زمستان است، هوا اما بهاری، گاهی تابستانی. زمستان کودکیهامان سرمایی به ما میدهد، من به یاد چکمههای صورتیرنگم، او به یاد چکمههای آبیرنگش. دستانمان به سوی آسمان دراز که خدایا از ذخیرهی نزولات آسمانیت برایمان بفرست که سخت نیازمندیم، چیزی از… بیشتر »