قبرهای خالی منتظرند!
هر بار چقدر ذهنم را درگیر می کند این سکوت پر از فریاد و مبهم قبرستان چقدر برایم تذکر است. آرامم می کند. انگار آب سردی است بر آتش گُرگرفته ی لذات دنیا که دلم را بدجور به زنجیر کشیده… سرگردان قدم می زنم. ندای قلبم بیدار می شود و آهسته در گوشم زمزمه… بیشتر »
نظر دهید »
وجیهاً بالحسین
حاج آقا می گفت: « داشتن یک چیز، از زندگی و همسر و اولاد و دارایی آدم خیلی مهمتر است و از دست دادنش، بدتر از مرگ! بدون آن تمام دنیا پشیزی نمی ارزد و داشتن آن جای بسیاری از خلأهای مادی را پر می کند! همه سختی ها با وجود آن قابل تحمل است و بدون آن هر لذت… بیشتر »
حسش نیست!
آیا شده بفهمید شخصی به شما یک دروغ اساسی گفته و مدتی سره کار بوده اید؟ چه حالی داشتید آن موقع؟ من اکنون دقیقا همین حال را دارم! رکب خورده ام! احساس میکنم عمیقا خسارت دیده ام. یک عمر به ما دروغ گفته اند و ما بی خود دور خود چرخیده ایم؛ خیلی از غصه ها و… بیشتر »
یادگاری از عالم ذرّ
پسرم دو ساله که بود از خانه قبلی اسباب کشی کردیم، خانه ای در یک محله قدیمی که از وسط کوچه های تاب خورده اش، جوی آب جریان داشت. همسایه ها همدیگر را می شناختند. خانه ای هفتاد متری با یک راهروی طویل در بدو ورود، دو خواب کوچک و تراسی رو به کوچه. برخلاف این… بیشتر »