حسش نیست!
آیا شده بفهمید شخصی به شما یک دروغ اساسی گفته و مدتی سره کار بوده اید؟ چه حالی داشتید آن موقع؟
من اکنون دقیقا همین حال را دارم! رکب خورده ام! احساس میکنم عمیقا خسارت دیده ام.
یک عمر به ما دروغ گفته اند و ما بی خود دور خود چرخیده ایم؛ خیلی از غصه ها و حرص و جوش های ما، شادی های ما بی پایه و اساس بوده! چرا؟
اصلا شما می دانستید در این دنیا خوشبختی و بدبختی واقعیتی ندارد و فقط یک احساس است و به نوع نگاه بستگی دارد؟! و تو می توانستی سرشار از حس خوشبختی باشی ولی معطل شرایط ماندی و خودت را محروم کردی.
چه بسا انسان هایی که واقعا زندگی سختی در دنیا دارند اما راضیند و با عشق از روزمرّه هایشان می گویند. و انگار لیدوکائین به آنها زده اند و بر اثر سِرّی، زُمختی زندگی را نمی فهمند! و برعکس آدم های زیادی را می شناسیم که شرایط نسبتا خوبی در دنیا دارند اما همیشه نالانند که چرا مثلا سس سالادشان کم است!!
در قیامت لو می رود که چه کسانی حقیقتا خوشبخت بودند و چه کسانی بدبخت! این دنیا آدم ها فقط حسش را دارند!
پول بیشتر، خانه بزرگ تر، اسباب اثاثیه شیک تر، پست و مقام دهان پر کن، مدرک تحصیلی، محله ی باکلاس، همه پسند شدن، جراحی زیبایی، تغییر اطرافیان،… اووووه چقدر جان کَندیم برای دستیابی به این ها که خوشبخت تر شویم! فریبمان دادند.
خسته ام. مانند دَونده ای که یک روز کامل بی خبر مسیر دَورانی را دوییده و به مقصد نرسیده!