گمشده ی مومن
با اینکه استاد فرموده اند هنگام نوشتن در وبلاگ، بالای منبر نروید؛ اما من دلم برای منبرم تنگ شده؛ پس میروم.
بسم الله الرحمن الرحیم. اوصیکم یا عباد الله و نفسی به تقوی الله.
آری! تقوا. همان که درباره اش فرمودند” گمشده ی مومن” ؛ و من میگویم گمشده ی انسان قرن حاضر و آینده. همان که میزان سنجش ارزشمندی بندگان در نزد خداوند متعال است. همان که دنیا و آخرت به آن بستگی دارد. همان تقوا!
از قدیم موقع معنا کردن این کلمه میگفتند:” پرهیزگاری” اما خود کلمه ی پرهیزگاری هم معنایش در ذهن ها روشن و واضح نیست. من میخواهم یک جور دیگر برای شما آنرا تعریف کنم.
تقوا یعنی همان حسی که وقتی در برابر گناه ایستاده ای از خودت بروز میدهی و به خاطر خدا از گناه چشم میپوشی. تقوا یعنی اینکه تو چقدر خدای خودت را دوست داری و چقدر حرفهایش برای تو اهمیت دارد.
دقیق تر بگویم یعنی چقدر میتوانی به دل خدای خودت رفتار کنی؟ آنوقت است که اگر بگویند ان اکرمکم عند الله اتقیکم انقدر هم برای تو دور از ذهن نیست. خوب هرکسی خودش را به خدا نزدیک تر کند و تو دل پروردگار برای خودش جا باز کند حتما او عزیزتر در نزد خدای متعال است. آنوقت کریمِ رئوف با خودش میگوید:” این بنده که خودش را برای من ناز میکند من چرا او را در آغوش نکشم؟"
انقدرها هم که فکر میکنی سخت نیست. فقط باید عشق به خدای متعال را در دلت زنده نگهداری. آنوقت این تقوا خودش از راه میرسد. فکر کنم همین قدر منبر رفتن برای امروز کافی باشد. باید خودم هم روی تقوا بیشتر کار کنم. آخر شاگرد خوب نباید حرف استادش را زمین بگذارد.