عزاداری در مکتب تحریف!
دستهایش رنگ حنای غلیظی به خود گرفته….
تعجب می کنم از رنگ و لعابی که در عرف ما یادآور شادی است و در ماه عزای اهل بیت بر دستهایی نشسته که می دانم عاشقانه برای امام سینه هم زده است!
در یک دستش یک لیوان یکبار مصرف است پر از حنا و روی آن اکلیل ریخته شده و حسابی تزیین شده.در دست دیگرش هم یک شاخه گل با روبان مشکی جلب توجه می کند.
نگاهم می کند.سکوت بینمان حاکم است و من فکر می کنم شاید دچار اوهام شده ام و هنوز محرم نیامده.
از خودم می پرسم الان کجای تقویم هستیم؟؟ نکند من اشتباه می کنم؟؟
بعد از مکثی طولانی می گوید:حالا چرا اینقد چشات گرد شده؟ مگه چی دیدی؟ خوب دیشب تو یه مراسم خصوصی خونه یکی از دوستام نامزدی حضرت قاسم بود.ما هم شرکت کردیم!
با دستپاچگی، دست و پا شکسته می پرسم: مگه تو آیینهای محرم، نامزدی حضرت قاسم هم داریم؟؟
می گوید: بله دیگه.خوب مگه تو کربلا برای حضرت قاسم نامزد نکردن؟؟ خوب ما هم شبیه سازی می کنیم و برای ایشون گریه هم می کنیم !
می گویم: مگر نمی شود بدون این تحریفات و دروغهای تاریخی گریه کرد؟ برای حضرت قاسم این کارها را می کنید یا برای دل خودتان؟ می خواهید اینطور مراسمات را بگیرید،کسی مانع شما نمی شود اما خواهش می کنم از نام اهل بیت استفاده نکنید.
در کجای تاریخ و کدام مقتل معتبر عروسی حضرت قاسم آمده است؟
کجای حادثه عاشورا تا این حد بی دغدغه و بی مشغله بوده که امام فرصت کنند برای حضرت قاسم مراسم نامزدی برپا کنند؟
آیا دغدغه امامتان را تا این حد می دانید؟ که در کربلا و این چند روز مصیبت بار، فکر و ذهنش فقط مشغول قاسم باشد و همسر نداشتن قاسم؟
این چه ظلمی است که شما به امام مظلوم و واقعیت عاشورا می کنید؟
چرا هوسهای دل خودتان را به نام اهل بیت تمام می کنید؟
چرا ظلم می کنید به قاسم که شهادت در رکاب امیرش برایش “احلی من العسل” بود؟آیا چنین شخصیتی با این سطح دغدغه مندی در آن بحبوبه گرفتاریهای عمویش، به ازدواج فکر می کرده است؟
چرا این روحهای بزرگ را در حصار خواسته های کم ارزش قاب می کنید و با این قاب به دنیا معرفی می کنید؟
غم بزرگی دلم را فرا می گیرد.برای مظلومیت امامی اشک می ریزم که وسعت اهداف و افق وسیعش را به اندازه خواهشهای دل هوسباز خودمان کوتاه می کنیم….