نذری شیرین
پلان اول:
فصل تابستان رو به پایان است. تابستانی که چشم های زیادی فقط به تماشای میوه هایش گذشت و دل های زیادی که از خوردن شان سیر نشد. میوه های پلاسیده ای که روزی خوشرنگ و گران بودند، حالا با یک سوم قیمت حراج شده اند. آن ها گواه می دهند که روزی مردان و زنانی با شرافت بعد از پرسیدن قیمت های گزافشان سری تکان دادند و راه خود را کج کردند و رفتند.
پلان دوم:
هنوز تابستان را بدرقه نکرده ایم که میوه های پاییزی خودنمایی می کنند و چشم بازار را درآورده اند. سیب سرخ، انار، نارنگی، لیمو شیرین. می شود میوه را داخل نایلون مشکی گذاشت و حتی زیر چادر هم گرفت و آورد خانه تا در کمال خوشحالی در کنار خانواده با لذت خورد.
پلان سوم:
بوی محرم محله مان را پر از عطر سیب کرده است. کودک دست مادر را گرفته و از هیئت به سمت خانه می روند. از کنار مغازه میوه فروشی که رد می شوند، برق میوه های نوبرانه چشمش را می گیرد، چادر مادر را می کشد و به میوه ها اشاره می کند. مادر توجهی نمی کند. چون قصد و توان خرید ندارد. اما کودک تا چند قدم آن طرف تر، نگاهش به سوی میوه هاست.
پلان آخر:
شب از نیمه گذشته است که زنگ خانه به صدا در می آید. مادر در را باز می کند. کسی نیست. دو ظرف غذای نذری و یک نایلون میوه ی نوبر، جلوی در گذاشته شده اند. لبخند می زند.
هنوز هستند کسانی که مرام شان حسینی است.