سرّ عالم هستی
سرّ عالم هستی چیست که انسانها اینهمه به دنبال آن هستند و دائما از بزرگان دین ذکر میخواهند که آنرا بفهمند؟ آیا چیزی جز توحید است؟
توحید یعنی خدایی وجود دارد که خلق میکند، روزی میدهد و در کلامش راستگوست. همانکه از طریق بندگان صالحش به “الذین امنوا” یاد میدهد که اورا در سکوت نیمههای شب با صدایی بغضآلود و چشمانی اشکبار به نامها و صفات نیکش بخوانند و سرّ عالم هستی را درک کنند. همان بغض و اشکی که نتیجهی دلتنگی از نبودِ خدا در قلب انسانهاست.
“اللهم انی اسئلک باسمک"؛ خدایا از تو میخواهم به حق نامت، اما چه میخواهم؟ او دستم را باز گذاشته که با هریک از نامهایش نیازهایم را واگویه کنم.
یا خالق یا رازق! خدایی که خلق میکند و روزی خلقش را به عهده میگیرد، به من میآموزد با این کلمات از او روزی بخواهم.
او به من فرصت میدهد یا ناطق و یا صادق بگویم، سرّ نطق الهی چیست، با چه زبانی سخن میگوید که بعد راست بگوید، حتما زبان گویایی دارد. بله! او با زبان وحی سخن میگوید.
او به من یاد میدهد که با ذکر این دو صفت، راستگویی بخواهم، نه اینکه مانند کسانی باشم که عقلشان را بیش از کلام الهی میپسندند و به او دروغ میبندند.
او به من یاد میدهد که اورا فالق و فارق بخوانم. منظور او از فالق چیست، چهچیزی را میشکافد، نیستی را که هستی شود، دانه را که گیاه، یا نطفه را که انسان شود؟ چهچیزی را جدا میکند، حق را از باطل، یا مخلوقاتش را از یکدیگر، یا مرا از دوستم، همسایهام، استادم که همدیگر را بشناسیم؟ خدای من! چقدر صفات تو پرمعناست و چقدر دانش من در درک آن ناچیز!
او به می یاد میدهد که اورا سابق و سامق بخوانم. او از چهچیزی سبقت گرفته است، از وجود؟ یعنی همیشه بوده و هیچ زمانی نبوده که نبوده باشد؟ اگر اینگونه است که او محدود به زمان است، در حالیکه لازمان است، نه در لازمان که برایش صفت همیشه بیاورم. او سامق است یعنی بلندمرتبه، آنقدر که در مکان و زمان نمیگنجد. شأن او اجلِّ از آن است که از نیستی هستی بیافریند، زیرا نیستی به هرحال چیزی است، او از نیستی نمیآفریند، از ماده خلق نمیکند، او فقط اراده میکند که شیئی باشد و آن شیء میشود، همانکه در قرآن شریف “کن فیکون” است.
خداوند در دعای جوشن کبیر بارها از بندهاش اعتراف میگیرد که ربّ و مدبر عالم هستی است. وقتی بنده خوب اعتراف کرد، آنوقت به او یاد میدهد که بگوید: سبحانک لا اله الا انت، الغوث الغوث خلصنا من النار یارب. چه میگویی؟ بله، اورا منزه میدانی از اینکه کسی الوهیت اورا به یغما ببرد، او تنها اله است، همانکه باید پرستیده شود، کمی بالاتر اعتراف کردی او به تو نعمت هستی داده، نکند مانند کسی باشی که تا دری به رویت گشوده شد، خدایت را بنده نباشی و برای خودت شأنی قائل شوی و به جای اینکه اورا مقدس بشماری، منزه بدانی، خودت را بزرگ ببینی و “سبحانی ما اعظم شأنی” برای خودت بسازی.
وقتیکه به ربوبیت خدایت اعتراف کردی، اینرا هم بدان او بهترین پناهگاه است، خودش به تو یاد داد که اگر خطا کردی، حق ربوبیتش را ادا نکردی، از ربوبیت او چیزی کم نمیشود، او نزدیکتر از همهی نزدیکان تو به توست، “أقرب من کل قریب"، حتی از پدرومادرت نیز به تو نزدیکتر است، پس از گناهان و خطاهایت که خسته شدی، دوباره به سمتش برو که خودش گفت اورا “یا من لا مفرِّ إلا الیه” بخوانی، پناه او امنترین مکانهاست، امتحانش ضرری ندارد.
سرّ عالم هستی یعنی همین، یعنی اورا به حقایق وجودیاش بشناسیم و با کلامی که خودش آموخته، اورا عبادت کنیم که در یندگیمان خطا نکنیم، به او اعتماد کنیم که نعم الحبیب است.
جوشن کبیر
در شبهای قدر با “اللهم انی اسئلک باسمک” نامهای خدا را بر زبان جاری میکنیم، اما در انتها چیزی نمیخواهیم. خداوند در این فرازهای پرثمر، دستمان را باز گذاشته که خودمان با درک معانی صفات و اسماء خدای تبارک و تعالی از او درخواست کنیم، هم دنیا بخواهیم و هم آخرت.
اللهم این اسئلک باسمک
یا حنان یا منان
یا دیان یا برهان
یا رضوان یا غفران
یا سبحان یا مستعان
یا ذالمنّ و البیان
خدایی که از سرِ مهر و محبت، نعمتها میدهد
خدایی که پاداشها میدهد به آنها که دلیل و راهنماییاش را میپذیرند
خدایی که از بندهاش راضی و خشنود است، همانکه در مسیر راهنمایی او قرار میگیرد، خطاهایش را میآمرزد
خدایی که منزه است از هر آنچه که مخالف خیر است، پس خیر مطلقش به یاریاش تعلق گرفته است
خدایی که صاحب نعمتهاست و عطا میکند به همهی مخلوقاتش
خدایی که راهنماست و خلقش را با بیانی آشکار به سعادت هدایت میکند
این آخرین حدّ مهربانی اوست که یاد میدهد چگونه اورا صدا کنیم و از او چه بخواهیم.
پس ای حیان ای منان، با تمام مهر و محبتت بر بندگانت منت بگذار و نعمتت را برایشان تمام کن و عافیت به آنها عطا کن.
تعریف شب قدر
شب قدر یعنی نشستن روی دوزانوی ادب در پیشگاه خداوند که ببخشد یکسال غفلت و بیخبری را.
شب قدر یعنی دست تهی را که نه دست پر از گناه را جلویش بگیری و اشک بریزی که ببخشد یکسال بیتوجهی را.
شب قدر یعنی “انی تارک فیکم الثقلین” که اگر یکسال گمراه شدی در این شب به خدایت بگویی صدای کتاب الله و عترتی را شنیدی.
شب قدر یعنی شکستن غرور و فریاد وا اسفا که بپذیرد توبه و استغفار را
جهل مقدس
تاریخ حرفهای ناگفته بسیار دارد. ما اما، حرفهای گفتهاش را نیز خوب نشنیدیم. تاریخ میگوید در 21 رمضان سال 40 هجری مردی از سلاله پاکان در بهترین شب سال به خدایش لبیک گفت. سوز عروج این مرد بزرگ چنان دردناک است که 1400 سال سوگواری هم نتواسته از سوز آن بکاهد.
گاهی دلم برای تاریخ میسوزد که چگونه حوادث تلخی را روی کاغذهایش مینویسد، حوادثی مانند جهل مردمان و کینه دشمنان. دلم برایش میسوزد که باید قلم پردارش را در دست بگیرد و ببیند که ابنملجم مرادی با آن پینه ی پیشانی، شمشیر زهرآلودش را از نیام بکشد و خداشناسترین مرد تمام دورانها را زمانیکه میگوید: “سبحان ربی الاعلی و بحمده” فرق بشکافد و بعد آنرا بهسرعت بنگارد.
او باید کودکانی را ببیند که کاسه شیر بر دست به در خانه دوست آمدهاند که از تب فرق شکافته او بکاهند، اما دیر آمدهاند. علی علیهالسلام فخر آسمان و زمین با سینهای پر از درد عروج کرد و نخلستان و چاه را تنها گذاشت.
دلم برای تاریخ میسوزد، او که رنج ختم رسل را برای هدایت جهل دیده و همه را مکتوب نموده است، حال30سال بعد از رحلت مرد هدایت باید جهل را ببیند که به آگاهی پوزخند میزند. او باید ببیند من کنت مولاه را نه تنها رهبر منصوب و منصوص الهی ندیدند، که دوست هم نیافتند.
جهل مقدس همچنان ادامه دارد. روزی فرق علی علیهالسلام را در سکوت نماز صبح در مسجد کوفه میشکافد، روز دیگر، پیروانش معرفت به حقش را ذبح میکنند که نکند در فضایلش غلوّ نمایند. دیگر روز، اما، دشمن در حقش غلو میکند و با ثبوت مقام الوهیت برای او مسئولیت خویش را کوتاه مینماید. افرادی نیز با معرفی خویش به اسم ولیّ و با جذب مردم به هو121، جا پای ولایت مینهند و تاریخ را دور میزنند.
ظلم به علی علیهالسلام و اهلبیت نبوت که تمامی ندارد، اللهم عجل لولیک الفرج میخواهد که بیاید رازهای نگفته را شرح کند. آمادگی برای ظهور، توبه و استغفار و آگاهی لازم دارد. تکلیف شیعه امروز، مبارزه علیه انحراف و بیان حقایق راستین دین است. همان حقایقی که از علی علیهالسلام علی ساخت. کاش بتوانیم حقشان را درست ادا کنیم.
پ.ن. هو121 نماد صوفیة گنابادیه است.
یارب یارب شبهای قدر
شب قدر که میشود، دل ناآرام میگردد، گویا صدای کسی میآید:” بندهی من بیا و خودت را در روشنترین شب سال به روشنایی بسپار، بیا و با آب استغفار، شیطانِ دربند را آنقدر عصبانی کن که چون ماری زخمی در خودش بپیچد.” صدا، صدای فضل خداست و صدای شفاعت او که بندة من بیا، بیا.
نمیدانم چگونه میتوان دل در گرو فضل الهی داد، از خدا چه خواست در شب یارب یارب؟
لیست حاجتهایم را که میبینم، از خدایم شرم میکنم، چقدر نیازهایم کوچک است. چقدر همهچیز دنیایی است. چرا این سخن حضرت امیر علیهالسلام که “آروزهایت را کوتاه کن” در من اثر نمیکند. لیست خواستههای من همان آرزوهایی است که مرا در مزرعه آخرت به تکاپوی هیچ انداخته است.
دوست دارم در یارب یارب شبهای قدرِ امسال برای دنیایم فقط یک چیز بخواهم و آن “اللهم عجل لولیک الفرج باشد.” بقیهی حاجتهایم را در مزرعه آخرت برای آخرت بخواهم. آنجا که نمیدانم خدایم با فضلش مرا میپذیرد یا عدلش. خدا نکند که عدلش قسمت من باشد.
میخواهم در یارب یارب شبهای قدرِ امسال از خدا فضل سرای محشر را بخواهم. شاید فضل خداوند، مرا در کلاس توحید اولیاء ثبتنام کند.
حالکه بناست یارب یارب شبهای قدر مرا تربیت کند، از خدا بخواهم جایگاهم را در عالم عقبی به نور ولایت اول امام شیعه روشن کند. فضل خدا این باشد که من نه محب علی علیهالسلام که شیعهی واقعی او باشم. شاید امسال دیگر خجالتزده خدایم نباشم که همیشه از او دنیای دون را خواستهام.
اما نه! سالهای گذشته هم میخواستم یارب یاربم رنگ دیگری داشته باشد، اما شیطان در یازده ماه سال با قسم روز الست در دست، چنان روح مرا دنیایی کرده بود که شب قدر تمام میشد و من یادم میآمد که از خدا عقبی نخواستهام. امسال تصمیم کبری میگیرم و از خدایم لحظههای بدون شیطان میخواهم.
حتما لحظههای بدون شیطان خدایی میشود، کاش خدا به من این لحظهها را با فضلش بدهد.