دخیل حرم شاه نجف!
دلم امشب اطراف خانه نورانی دخت فاطمه زهرا سلام الله علیهما پرسه میزند. کنار حلقه در ایستاده و سر به زیر انداخته تا دامن مولا را برای تبرک بگیرد. همراه مرغابیها شده و به مولا عرض حاجت میکند. دلم میخواهد امشب فریاد بزندکه “علی جان! تو را به خدا! مسجد کوفه را امشب تنها بگذار و خانه دخترکت بمان.”
دلم امشب در گوشه گوشهی مسجد کوفه سکنی گزیده. در محراب دلنشین مسجد، کنار سجاده مولا که پهن است، زانوی غم بغل گرفته. دلم امشب آشوب است. کاش ابو الامت نماز صبحش را فرادا میخواند.
دلم امشب خاک نشین منزل زینب کبری سلام الله علیهاست. آخر تن تبدار بابا در خانهی بانوی صبر میهمان است. دلم امشب همراه دل زینبین و حسنین سلام الله علیهم بیقراری میکند. آخر واقعه هولناک نزدیک است.
اما بابا دلش آرام و قرار گرفته. وعدههای شیرین رسول خدا صلوات الله علیه دارد تحقق مییابد. مادر دو عالم منتظر باباست. دارد دیر میشود رفتن و رسیدن. بیخود نیست که بابا از این غم که ما را فرا گرفته خوشحال است. به خدای کعبه که رستگار شده است.
دلم امشب به پنجرههای ضریح شاه نجف دخیل بسته.
مولای من! اذن دخول میدهی تا از راه دور سلامی نثارت کنم؟
السلام علیک یا امین الله فی ارضه و حجته علی عباده. السلام علیک یا امیرالمومنین!