خریدهای بی بهانه
خریدهای بی بهانه
مائده از آن رفقای ناب روزگار هست که هیچ وقت از هم صحبتی اش خسته نمی شوم.
دختری فعال در کارهای فرهنگی و تبلیغی و اردوهای جهادی… که همیشه یک خاطره برای گفتن دارد.
به حالش غبطه می خورم، برای لحظه لحظه زندگی اش برنامه دارد،به خاطر ارتباط زیاد با آدمهای مختلف، در جریان بسیاری از مسائل و مشکلات زندگی مردم هست و همیشه به دنبال راهی برای کم کردن این مشکلات.
امروز کتابی را به من نشان داد.کتاب داستانی به رنگ قرمز زیبا که دختری با روسری سفید و چادر گل گلی در حال باز کردن پنجره ای در وسط جلد آن. کتابی که برای کودکان راجع به چرایی حجاب صحبت می کند. برایم جالب بود.
مائده در حالی که به کتاب نگاه می کرد گفت ؛ “میدونی ماجرای این کتاب چیه ؟”
گفتم ؛ “نه ! چیه ؟”
گفت : یک روز برای نماز جمعه مجبور شدم از امام زاده تا مصلی را پیاده بروم. در راه چند خانم دستفروش را دیدمکه کیک و بیسکویت و جوراب و دستنبد و گیره و… می فروختند.
جلوی در مصلی چند تا کتاب روی روزنامه کهنه ای چیده شده بود و خانمی هم با فاصله، روی جدول کنار خیابان زیر سایه درخت نشسته بود.
از او پرسیدم ” کتابها مال شماست ؟ ”
گفت ؛ “بله “
اولین بار بود که می دیدم خانم دستفروشی کتاب می فروشد. من هم عاشق کتاب، خیلی از کارش خوشم امد. دو تا کتاب خریدم و داخل مصلی شدم ؛ اما ذهنم درگیر او بود. می خواستم بیشتر از این کمک کنم. بالاخره او و خیلی از خانمهای دستفروش دیگر می توانستند برای راحت پول در اوردن هزار و یه جور کار خلاف کنند اما این کار را نکردند و در سرما و گرما با این سختی امرار معاش می کنند. من هم باید کاری می کردم کمکی، حرکتی، ولی چگونه ؟
تا اینکه فکری به ذهنم رسید. مدتی بود که به اتفاق چند نفر از دوستانم در مدرسه ها و پایگاههای بسیج برای بچه ها داستانهای مذهبی می خواندیم. می دانستیم که آنها عاشق داستان اند. با این کار توانستیم آنها را باخیلی از مسائل دینی و شخصیت های مذهبی و ایرانی آشنا کنیم .
تصمیم گرفتم که هر هفته به اندازه ای که در توانم هست از همین کتاب داستانها تهیه کنم و جمعه ها برای او ببرم تا هم کمک مالی برایش باشد و هم بچه های بیشتری این داستانها را بخوانند.
تحسینش کردم، به خاطر این فکر نابش. با یک تیر دو نشان زده بود. اما حرفهایش مرا به فکر فرو برد اینکه چقدر بی تفاوت از کنار این ادم ها می گذرم و حتی نگاهی هم به بساطشان نمی اندازم.
تا به حال چقدر بی بهانه از آنها خرید کرده ام؟ فقط برای اینکه لبخندی به سفره دلشان مهمان کرده باشم.
غافل از اینکه خیلی از این زنان دست فروش تنها نان آور خانه اند و فضا عمومی شهرها تنها مایملک آنها.
#انانه_فاطمی