جاهلیت
واپسین ساعات عمر پربرکت حضرت ختمیمرتبت است، مردی از سلاله پاکان که تمام زندگیاش را صرف تربیت و هدایت خلق کرده است؛ چه آنزمان که در خلوت غار حرا سر بر آستین تفکر و یادکرد خدای احد میگذاشت و حلفالفضول و محمد امین و تربیت حضرت امیر را در کارنامه خویش ثبت میکرد و چه زمانیکه در همان غار حرا صدای ملکوتی جبرئیل را شنید که: “بخوان به نام پروردگارت"؛ او معلم اخلاق مردم سرزمینش بود.
حال که ساعات پایانی عمر شریف اوست، بدون در نظرگرفتن شهادت یا رحلت، یک نکته انسان را میآزارد. جاهلیتی که در این ساعات پایانی خستگی را بر تن حضرتش باقی گذاشت. جهل مردی که مقام عصمت و ولایت پیامبرش را درک نکرد و اورا متهم به هذیانگویی نمود تا بتواند سقیفه، این ننگ بزرگ تاریخ را مدیریت و رهبری کند.
تاریخ تکرار میشود. روزیکه سرزمین وحی عزادار سبط اکبر است، بار دیگر جاهلیت خودی نشان میدهد، آنجا که تیرها به اشاره کجاوهنشین جمل، تابوت نوه پیامبر را نشانه میگیرد.
این روزهای مدینه و غربت دلگیرش به اشک میگوید ببار و برای مهدی فاطمه خالصانه دعا کن که جهل نیز خسته شده و میخواهد بمیرد و بیش از این روسیاه برگههای تاریخ نشود.