تصوری شیرین
در طول مدت دو هفته ای که بخاطر بیماری کودکم در بیمارستان هستیم با تمام سختی ها، غصه ها و فشارهای روحی که برایم داشت، با برکاتی هم همراه بود.
ذکر و یاد خدا و توسل به اهل بیت علیهم السلام، تحمل چهاردیواری اتاق ایزوله را آسان تر و در مدتی که کودکم خواب بود، مرا به خود مشغول می کرد.
در روزهای اول بستری شدن کودکم، شفای او را از خداوند و معصومین می خواستم و با گذشت چند روز به این نتیجه رسیدم که تسلیم خواست پروردگار بودن زیباتر است و راضی بودن به رضای او بهتر، اگرچه همچنان به دعای خود ادامه می دهم.
نمی دانم شاید هم خاصیت دو هفته دوری از هیاهوی زندگی مادی و دنیوی است که باعث شده تا همه ی امور را به ذات مقدسش واگذار کنم و دارو و دکتر را واسطه ببینم.
امروز بعد از نماز صبح در سکوت بخش نوزادان که از صدای گریه و بی قراری نوزادان خبری نبود، به این فکر می کردم که در روز جمعه در شهری غریب، در اتاقی تنها، چیزی جز توسل به امام زمان عج به من آرامش نمی دهد. ای کاش آقا در عین حضور، ظهور هم داشتند تا به درب خانه شان می رفتم و درخواست می کردم همچون اجداد بزرگوارشان دستی بر سر کودک من بکشند، دعایی مرحمت نمایند و با دم مسیحایی شان، شفای او را از خدا بخواهند.
از اینکه ظهور امام زمان عج را برای شفای کودکم میخواهم مرا شرمنده می کند اما به راستی تصور زندگی در دولت کریمه هم، شیرین است. اللهم عجل لولیک الفرج