بهار دل ها
شمعدانی هایم گل داده اند. مثل بهار پارسال و پیارسال .درست همان رنگی با همان عطر و بوی همیشگی.
کنارشان می نشینم و سرمستانه به کمال رسیدنشان را جشن می گیرم. انگار اولین بار است گل می کنند. خوب می دانم این اتفاق به ظاهرتکراری رنج خزان را کشیده و سوز سرمای زمستان را به جان خریده تا دوباره بیفتد؛ رخ دهد.
مثل صاحب این خانه که هر سال برایمان جشن می گیرد. حتی برای کمالات کوچک و دم دستیمان ذوق می کند. فقط او می داند چه فصل هایی را در غربت گناه و بی خبری گذارنده ایم تا دلمان به بهار بنشیند.
#ترنم_عبادی
خبر آمد که بهار دل ما آمده است
مژده ی کم شدن فاصله ها آمده است
باز از عرش خداوند ندا آمده است
بندگان ماه خدا، ماه خدا آمده است
من که پابند هوس ها و گناهم چه کنم؟
نفسِ سوخته ای در تهِ چاهم چه کنم؟
خبر آمد که کریم آمد و در واشده است
سفره پرداز قدیم آمد و در وا شده است
اسم رحمان و رحیم آمد و در وا شده است
درد عصیان مرا خویش مداوا شده است
شاعر: امیر عظیمی