شهدای قدر
چند روز پیش که به دنبال اعمال شب قدر در ادعیه جستوجو می کردم از اهمیت شب قدر نکتهای برایم یادآور شد؛ آن هنگام که جبرئیل دعای جوشن کبیر را بر پیامبر (ص) نازل می کند از آن به دعایی یاد می کند که از او در برابر تمام بلایا همچون زرهایی بزرگ محافظت مینماید.
اهل بیت اهمیت دعای جوشن کبیر را به دلیل کامل بودن دعا دانسته وکامل تر از همه خلصنا من النار یا رب یادآور شدند، چرا که رهایی از آتش جهنم یعنی برآورده شدن تمام خواسته های دنیوی و مادی!
و اما چه زیباتر شد که از غرب تا شرق از شمال تا جنوب در سراسر کشور از بازاری و فرهنگی از کشاورز و اداری همه و همه برای رسیدن به کمال با هم و یک صدا جدا از هر هیاهویی! با خدای خود عشقبازی می کردند و ندای الغوث الغوث سر می دادند و فریادرسی را می طلبیدند.
کمی دور تر جایی بیرون از خانه ها و مساجد و تکایا در خیابان ها و مرزهای شهر! عده ای برای فراهم کردن امنیت مردم، به نحوی دیگر شب زندهداری می کرند!؟ برای معبود خود دلبری می کردند. آنگونه عاشقانه و خالصانه خدای خود را در آن شرایط خوانده بودند که خداوند غفور و رحیم خریدارشان شد. آنگونه که به اوج کمالشان رساند. آری “شهادت” اوج کمال برای بندگان است.
شهادتی که از راه ایمان و آگاهی و رابطه با خدا و در حال نیایش پدید آید توأم با عشق است. و چه عاشقانه امثال کوروش حاجی مرادی و ابراهیم آخوند زاده در دو لیالی قدر 21و 23رمضان و مبارک در راه دفاع از امنیت کشور و مرزها به اوج کمال رسیدن.
دشمنان بدانند که در تفکر شیعی بزرگترین پیروزی بالاترین مقام وامتیاز شهادت است.
شهید باران رحمت الهی است که بر زمین خشک جان ها حیات دوباره می بخشد.
پ.ن:صحیفه سجادیه ، دعای برای مرزبانان، دعای 27ام،فراز 1تا3
بارالها بر محمد و آلش درود فرست، و سرحدّات و مرزهاى مسلمانان را به عزّتت
پاسدار، و نگهبانان مرزها را به قوّتت تأیید کن، و عطایاى ایشان را به توانگرى بىپایانت سرشار ساز.
بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست، و بر شمار ایشان بیفزا، و اسلحه و جنگافزارشان
را برّائى ده، و حوزه آنان را محافظت فرما، و جوانب جبهه آنان را محکم و نفوذناپذیر گردان، و
جمع آنان را یکدل و هماهنگنما، و کارشان را روبراهکن، و آذوقهشان را پیاپى برسان، و خود به تنهایى
مؤونه آنان را کفایت نما، و به نصرت خود تقویتشان فرما، و به صبر یاریشان ده،
و ایشان را چارهجوئیهاى دقیق بیاموز. بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست، و
آنان را به آنچه نمىدانند معرفت ده، و از آنچه بىخبرند آگاهشان ساز، و چشم دلشان را بدانچه نمی بینند بیناساز.
از شعار حمایت تا آوارگی عملی
سال ۵۹ بود که با شعار جنگ برای پشتیبانی از قوم عرب ، تمام دنیا با ایران وارد جنگ شد. ایران حتی از داشتن حق خرید سیم خاردار -که وسیله ای غیر نظامی بود- محروم بود ولی طرف عراقی با حمایت مالی و تسلیحاتی ۸۰ کشور دنیا ۸ سال جنگی نابرابر را به ایران تحمیل کرد.
حالا بعد از چند سال الاحوازیه با شعار پشتیبانی از قوم عرب وقتی دست های مردان ایران را به تبع قوانین رژه خالی دید با حمایت مالی و تبلیغاتی عرب و غرب به روی مردم آتش گشود. فقط برای کسب حمایت مردم است که گاه گروه ها و احزاب و… ابتدا با الفاظی مطابق میل مردم، هدفی زیبا را ادعا می کنند اما نهایتا در مرحله عمل پرده از نیت واقعی خود برمی دارند .
خاطرات مادربزرگم از بعد انقلاب ، خاطرات پدر و مادرم از دفاع مقدس، و حالا دیده ها و شنیده های خودم از اهواز و اتفاقات مشابه گواه است آنچه را که دشمن زیبا وصف می کند جز شر برای مردم در پی نخواهد داشت. وصف زیبا از سر نیازشان به حمایت مردم است و لاغیر.
قطعا نسل به نسل خاطراتی که در سینه های مردم با درد جا گرفته شامّه هایشان را تقویت کرده تا بوی نفاق را از همان ابتدای حادثه تشخیص دهند و پشت حق را خالی نگذارند اما امان از دست هایی که این بار با گره های اقتصادی و ترسیم چهره ای مبهم از آینده در صدد رساندن مردم به نقطه ی ناامیدی اند تا دوباره مسلم پشت سرش را خالی ببیند.
هشتاد میلیون، یک قلب، خدا
بسمالله
1377
نمیتوانم بگویم فوتبالی بودم، نبودم. شاید هم بودم. به آبی و قرمزش کاری نداشتم، تیمهای خارجی را نمیشناختم، طرفدارِ رئالمادرید، یوونتوس و… محسوب نمیشدم؛ اما بازیهای تیمملی و جامجهانی را تمام و کمال میدیدم. یادم نمیرود روز بازی ایران- استرالیا، در نمازخانه مدرسه، یک تلویزیون کوچک گذاشته بودند، و همه بچهها دورش حلقه زده بودیم. یکجاهایی از هیجان، دیگر نمیتوانستیم بازی را نگاه کنیم، گوشه نمازخانه، قرآن میخواندیم، ذکر میگفتیم، نماز میخواندیم و دعا میکردیم و وقتی گل دوم را خداداد عزیزی وارد دروازه کرد، انقدر جیغ زدیم، ذوق کردیم و مدرسه را روی شرمان گذاشتیم.
بازی ایران -آمریکا را یادم نمیرود. چرا دعای خیر بدرقه راه فوتبالیستها شد تا آمریکا را ببریم و بردیم. بازی با آمریکا، بازی مرگ و زندگی بود.
خرداد ماه 1381
کنکوری بودم. همیشه میگفتم امسال که کنکور با جامجهانی همزمان شده، به نفع دخترها میشود. چون همه پسرها، پای تلویزیون هستند و دخترها یک ماه اخر، حسابی درس میخوانند. بازیها که شروع شد، ساعت بازیها را چک میکردم، شاید همه بازیهای گروهی را ندیده باشم، اما از مرحله حذفی، حتی یک بازی را هم از دست ندادم. یک هشتم به بعد، مامان وقتی مرا جلوی تلویزیون میدید، تکیه کلامش شده بود: انگار فقط پسرا فوتبالی نیستن.
تیرماه 1397
برایم مهم نیست که امشب میبریم یا میبازیم.
نمیخواهم بدانم بازی ایران و پرتغال به کجا میرسد.
اهمیتی ندارد که بالاخره بین ایران، پرتغال و اسپانیا کدام دو کشور صعود میکند.
دوست ندارم بازی امشب را ببینم… تصمیم گرفتهام قبل از شروع بازی، بخوابم. هنوز دوست دارم، آرزو میکنم، دعا می کنم که همیشه ایرانیها را بر بالاترین قلههای موفقیت ببینم. اما یک مسئله برایم مهمتر است، مرا میترساند، نگران میکند،
اینکه به وضوح، دین میان مردم کمرنگ شدهاست. مظاهر دینی دیده نمیشود. دین، فصلی شده است، رمضان، دهه محرم برای دینداری است و مابقی سال برای تفریح و گردش منهای دین.
- اگر سال 77، همه ملت ایران، برای پیروزی بر استرالیا دعا میکردند،
- اگر همه هنگام تماشای بازی، تسبیح دست میگرفتند،
- بازیکنان، نوار سبزی به نشانه ارادت به معصومین به دستشان، میبستند،
- نماز حاجت میخواندند،
- قرآن تلاوت میکردند،
- موقع ورود به زمین، دستها را روی هم میگذاشتند و یاعلی میگفتند.
- بعد بازی، سجده شکر میکردند…
حالا…
+ قبل از بازی کُری میخواننند،
+ عدهای ایرانی، شب قبل بازی، روبرو هتل محل اسکان پرتغالیها سروصدا میکند تا خوابِ راحتی نداشته باشند.
+ طول بازی در وووزلا میدمند و کشف حجاب میکنند،
+ دیگر خیلی وقت است یاعلی های بازیکنان را نشنیدهام.
+ روز قبل بازی، سرمربی تیم، فیلم نجات سرباز رایان را میگذارد تا روحیه شجاعت و فداکاری و شهامت را تقویت کند، اما نمیداند، نمیخواهد بداند تمام این فیلمنامه، از صحنههای مستند دفاعمقدس ما، الهام گرفته شدهاست.
+ خالکوبی میکنند، برای اینکه توسط کمیته انضباطی، جریمه نشوند، لباس استین بلند میپوشند یا با چسبهای یک تکه، روی آن را میپوشانند،
+ در ورزشگاه آزادی برای بازی ساعت ده و نیمِ شب، فقط 4 نفر روی کارتنهای پاره، نماز میخوانند.
+ بعد بازی، میخوانند، میرقصند و گناه میکنند،
بُرد بدون معنویت، به چه دردمان میخورد؟ بازیکنهای بیدین را چرا احترام کنیم؟ چرا کنار کادر فنی تیم که به فکر بدنسازی، تغذیه، مصدومیت و… بازیکنان است، کسی فکر روح این جوانان نیست؟ چرا به جای شش نماینده مجلس، یک روحانی، مداح نفرستادند؟میان این همه بریز و بپاشها، بازیگر، خواننده، ارکستر، حواسمان به دینشان نیست…
پ.ن: نمیخواهم همه را به یک چوب برانم، اما دیگر آنقدرها معنویت دینی، نمود ندارد. معنویتمان هم وارداتی شده است، ورد زبان همه شده است: «مهم اینه که دلت پاک باشه» اما یادشان رفته دلی که پاک و باخدا باشد، ظاهری دارد که با دیدنش آدم یاد خدا بیفتد. از کوزه همان برون تراود که در اوست.
تبِ فوتبال
بسمالله
«رئیس صدا و سیما هم که کلید جامجم رو داده دست عادل فردوسیپور، گفته حاجی یخچالو پر کردم، به سوپری سرِ کوچهام سپردم، هر چی نیازداشتین واستون بیاره، به حسابِ خودم. فقط قربونت، شب به شب آشغالا رو بذار بیرون، تلویزیون بو نگیره… دیگه این یه ماه خودت این بیستا شبکه رو بگردون…» ۱
و این شدهاست حکایتِ روزهای و شبهایی که از روزِ بعد ماه مبارک، شروع شدهاست و تا یک ماه دیگر ادامه دارد.
فوتبال همیشه در کشورمان، به لطف رسانهها، صدر اخبار ورزشی است. بعد از مسابقات جهانی، قارهای، لیگ برتر، دسته یک، دسته دو و بعد لیگهای کشورهای اروپایی، از انگلیس، آلمان، اسپانیا گرفته تا ایتالیا و امثالهم.
و اضافه شود فوتبال بانوان که این روزها با قهرمانی تیمفوتسال بانوان، وارد گود شدهاست و بازیهای لیگبرتر و دسته یک بانوان هم کمکم در جمع مهمترین اخبار ورزشی کشور، جایی برای خود باز می کند.
چندسال است که در انتهای اخبار اگر فرصتی باشد، گریزی هم به والیبال می زنند و اگر مسابقات جهانی کشتی در حال برگزاری باشد، بعد از فوتبال، خودی نشان میدهد و کل اخبار ورزشی تقریباً محدود به همین رشته هاست.
حالا بماند همه هزینههایی که در فوتبال میگیرندو میدهند. از حقوق بازیکنان، مربی، کادر فنی، باشگاهها، داور، زمین، مدیربرنامه، اسپانسر، لیدر وَوَوَوَ. همیشه هم همه از کمبود بودجه، عقبافتادن اقساط، نگرفتن حقوق و… مینالند.
و این روزها حرف تمام مردم کوچه، بازار، ادارات، کارمندان و… فوتبال است.
واقعا کجای قضیه ایستادهایم؟ این برآیند ورزش در جمهوری اسلامی بود؟ قرار بود ورزش اینگونه تعریف شود؟ قرار بود همه ورزش فقط در فوتبالی تعریف شود که نهایتاً در هر مجموعه مسابقات، یک کاپ یا یک مدالِ تیمی و دو سه عنوانِ فردی دارد؟
بقیه ورزشها کجای پازل و برنامههای ورزشی کشور است؟
همیشه نزدیک المپیک و مسابقات آسیایی، بر لزوم سرمایهگذاری در رشتههای مدالآور تاکید میشود، اما بعد از مسابقات، باز هم همان آش است و همان کاسه، باز هم دومیدانی، شنا، تیراندازی، ژیمناستیک که جزو ورزشهای مدالآور است و ورزشهایی که در هر کدام، هر ورزشکار میتواند در رشتههای مختلف بیش از یک مدال بگیرد؛ فراموش میگردد و دوباره بحث داغ مستطیلِ سبز، صدر اخبار قرار میگیرد. اصلاً چرا باید خبر تک تک لیگهای اروپایی، در کشور ما و اخبار رسمی منعکس شود؟ دیگر کم مانده اخبار لیگهای کشورهای آسیایی، عربی و آفریقایی هم جهت اطلاع به گوش همگان برسد.
به همین جهت، همه دغدغهها به فوتبال گره میخورد، مشکل جامعه زنان، عدم حضور در استادیوم و دیدن بازی مردان میشود. نماینده زن مجلس، با اصرار به جامجهانی میرود تا ناظر فوتبال مردان باشد.
رسانه ها، تکجنسیتی بودن دیوارنگار میدان ولیعصر را خبر اول خودشان قرار میدهند. و…
کشورهای خارجی، همانقدر که روی فوتبال برنامهریزی میکنند، برای والیبال، بسکتبال، هندبال، فوتسال، تیراندازی، شنا، تنیس و… هزینه میکنند، سرمایهگذاری انجام می دهند. آنجا همه هیجانات خرج مسابقات و لیگهای فوتبال نمیشود و در تمام رشتهها پخش میگردد. همان قدر که یک فوتبالیست معروف است، والیبالیست هم هست، تنیسور را هم همه می شناسند، شناگر افسانهای آمریکایی هم محبوب است. و حتی شاید بیشتر از فوتبالیستها، او را بشناسند. چه اینکه 28 مدال المپیک برای بسیاری از ورزشکارها جزو آرزوهای محال و دستنایافتنی است.
وزیرمحترم ورزش
نمایندگان محترم
مدیران رسانهای کشور
لطف کنید این کشور را از این درد و مریضی رهایی ببخشید. این تب، هر روز تشدید میشود و ممکن است ارگانهای حیاتی کشور را فلج کند.
______________________________________
پ.ن۱: بخشی از دکترسلام ۱۶۶. خبرگزاری دانشجو SNN
قانون بد یا قانون جنگل؟
بسمالله
اینروزها که گاهی مجبور میشوم در خیابان شلوغ شهر، فرمان ماشین را دست بگیرم، باید ششدانگ حواسم را جمع کنم، مواظب همهجا و همهچیز باشم…
موتوریهایی که فقط فکر میکنند به هر نحو باید زودتر برسند، پس میتوانند از پیادهرو، سمتراست ماشین، بین ماشینهای گیرکرده در ترافیک، خط ویژه اتوبوس و چراغقرمز عبور کنند و تازگیها برای اعلام حضور بوق بزنند تا مسیر برایشان گشوده شود.
عابرینی که گمان میکنند در همهجا و همهچیز محق هستند، از هر جا خواستند عبور کنند و بدون نگاهکردن به خیابان، وسط خیابان راه بروند، موقع چراغسبز، از عرض خیایان عبور کنند،
رانندههایی که فکر میکنند کارشان از همه مهمتر است، پس حق دارند لایی بکشند، پارک دوبل کنند، حتی اگر نشد، میتوانند راه همه را ببندد و سُوبل پارک کنند، سر کوچه بایستند، بقیه باید صبر کنند تا روزنامهشان را بخرند، ورود ممنوع حرکت کنند، جلوی پارکینگ توقف کنند و بروند. جلوی هر ماشینی بپیچند، به کسی راه ندهند و…
قدیمها میگفتند رانندگی لذت دارد، اما این روزها رانندگی در این شهر بیقانون، اعصاب پولادین میخواهد و به کابوس بیش از واقعیت شباهت دارد.
*
کاش گاهی فکر کنیم قانون، به نفع جامعه است، اگر هر قرار بود هر کس نفع خودش را ببیند، چه کسی باید تعارضها را حل میکرد،
اگر هر نفر، فقط فکر خودش باشد، چه به روز جامعه میآید،
اگر قرار است هر کسی قانون را به نفع خود تفسیر کند، مصلحت خود را ببیند و کار خود را پیشببرد، اصلاً چرا تبدیل به جامعه شدیم؟
قانون بد، بهتر از بیقانونی است. پس همهجا رعایت کنیم، چه به نفع ما باشد یا به ضررمان.
وقتی پارکدوبل تخلف است، نکنیم، حتی اگر کارمان با نیمساعت تأخیر انجام شود.
وقتی عبور از چراغقرمز ممنوع است، صبر کنیم تا خودروهایی که شاید دهدقیقه است در ترافیک چراغ ماندهاند، بتوانند در این ۱۵ ثانیه سبز، عبور کنند.
اگر عجلهداریم، بجای مارپیچزدن، تامل کنیم تا به همه به کارشان برسند.
مهم این است که نفع اجتماعی را به نفع شخصی و فردی ترجیح دهیم.
پس برابر آن اجتهاد نکنیم، دلیل و اما و اگر نیاوریم. فقط گوش کنیم…
باشد رستگار شویم.?