بدوارث و بی وارث
روضه که میروی، یک دعای سؤالبرانگیز تو را به هم میریزد: بر بیوارث و بدوارث صلوات.
چه دعای دردناکی! در کودکی و نوجوانی معنای این دعا را نمیدانی و فقط صلوات میفرستی. بزرگتر که میشوی، فقه که میخوانی، زندگیهای دیگران را که میبینی، خودت که زندگی میکنی، این دعا تو را میترساند. دعای ترسناکی است، تصور کن روزی را که میمیری و کسی نیست که تو را به خاک بسپارد و برایت خرما خیرات کند و طلب آمرزش نماید.
بدوارثی آدمها را روزی میفهمی که همسایهات میمیرد و کسی نیست که برایش قرآن پخش کند، در خانهاش را باز کند. بدوارثی آدمها یعنی اینکه همسایهات تنها باشد و دخترش بعد از نهسال دوری از مادرش برای ختمش بیاید و برود. بدوارثی یعنی پسرت بیاید و خانهات را طلب کند و تو را با ترس رفتن به خانهی سالمندان تنها بگذارد و برود.
بیوارثی آدمها نیز دردناک است. بیوارثی یعنی مرد باشی و 60 سال زندگی کنی و مادرت برایت آستین بالا نزند که خودش تنها نشود و تو در تنهایی و غربت سکته کنی و بمیری و کسی نفهمد مردهای، بعد از سهروز مادر و خواهرانت بیایند و برایت ضجه بزنند و عذاب وجدان بگیرند. دوست دارم بپرسم چرا اینقدر محجوب و بیدست و پا بودی، خودت برای خودت آستین بالا میزدی، گناه تو از گناه مادر و خواهر خودخواهت کمتر نیست.
بیوارثی یعنی زن باشی و مادرت برای خواستگارانت معیارهای خودش را تعریف کند و نگذارد تو اردواج کنی که وارث داشته باشی، مادرت تنهاییش را با تو پر کند و وقتی مرد تو تنهاییت را با خودت قسمت کنی. ظلم مادرت افزون، اما تو که رشیده هستی چرا برای خودت فکری نکردی.
گاهی نیز شاید بدوارثی و بیوارثی، تقدیر و امتحان تو باشد، هرچند خدای عادل و حکیم تو را برای تنهایی نیافریده است، حتما برای تو هم خیری داشته است. دعا میکنم خداوند در سرای ابدی برایت به خوبی جبران کند.
بر بیوارث و بدوارث صلوات.