امانتداری
سرش توی گوشی بود و چت های دوستان را رصد میکرد. آن ها در مورد مهمانی دیشب صحبت می کردند. آن میان، گاهی غیبت و تمسخر هم چاشنی حرف هایشان می شد.
او که در آن مهمانی شرکت نکرده بود، چنان در صحبت ها، غرق شده بود که حواسش به اطرافش نبود. غذا روی اجاق گاز بود و کودکش هم در اتاق، با اسباب بازی هایش خلوت کرده بود، مثل خیلی وقت های دیگر که مادر، برای دوستانش وقت داشت ولی برای او نه!
نیم ساعتی گذشت، چت های گروه که تمام شد، همه خداحافظی کردند. او هم وقتی به خودش آمد، بوی غذای سوخته، خانه را پر کرده بود. وقتی که غذای سوخته را در کیسه زباله خالی می کرد، یاد حرف استاد اخلاقش افتاد.
استاد می گفت:هر نعمتی که دست شماست، امانت است. خداوند در آیه ی هشت سوره ی تکاثر فرموده است: ثُمً لَتُساَلُنً یَومَئِذ عَنِ النًعیم (: سپس شما در آن روز بی شک از نعمت بازخواست خواهید شد.)
با همان عذاب وجدان که زجرش می داد، به سراغ امانت عزیز همسر در اتاق رفت تا حداقل از او دلجویی کند!