از لاله گویم یا سمن؟!!
ده هزارتومانی را در دست راننده گذاشتم و از شوق رسیدن به منزل، از بقیه پول گذشتم. کابوس چند هفته رفت و آمد و خستگی و تعطیلی اجباری فعالیت های مورد علاقه ام تمام شده بود. نگاهم که به درب خانه افتاد، ترکیبی از احساس شکر و شادی و امنیت، تمام وجودم را گرفت. دستم را روی کلید آیفن گذاشتم، هنوز زنگ نخورده بود که خانم همسایه ، دوان دوان خودش را به من رساند. فرصت نداد احوالپرسی کنم. بدون هیچ توضیحی فقط اصرار کرد به خانه اش بروم. وقتی مطمئن شد، داخل منزلش هستم، غیب شد. تمام آن حس زیبا در کمتر از یک دقیقه، تبدیل شد به ترسی معما گونه. فکرهای مختلفی آزارم می داد. نمی دانستم، بمانم یا بروم.
چند دقیقه بعد خانم همسایه با یک کیسه پارچه ای کوچک برگشت. نخ آن را کشید و باز کرد. با وسواس خاصی از داخلش چک پولی بیرون آورد و توی دستم گذاشت و با نگرانی پرسید: «این چند تومانی است؟». نگاهی به رقم انداختم و جواب دادم: «صد هزار تومانی». با تعجب گفت: «صدهزارتومانی؟» . در حالی که اسکناس تا شده را باز می کردم مجدد تایید کردم : «بله صد هزارتومانی».
نگاهم به تصویر حک شده روی اسکناس افتاد، تمام دنیا روی سرم خراب شد. قبل از اینکه چیزی بگویم، گفت : چند دقیقه پیش خانم و آقای جوانی با ماشین آمدند درب خانه و گفتند 50 هزار تومان پول خورد دارم یا نه. فقط یارانه ام را داشتم. وقتی آوردم گفت 45 هزار تومان است ولی اشکالی ندارد، بقیه اش را برای سلامتی امام زمان صلوات بفرست. و این پول را به من دادند و رفتند. پس خیلی زیاد است.
قلبم در حال ایستادن بود.
چطور می توانستم به پیرزنی که نماز شبش ترک نمی شود، سه ماه رجب و شعبان و رمضان روزه می شود، تنهاست و بچه و همسری ندارد ولی برای خواهر زاده هایش مادری کرده است، صندوقچه امانت محله که نه، کل شهر است، با نزدیک نود سال سن، هنوز برای گذران اموراتش قالی می بافد و تازه چشمش را عمل کرده و یارانه این ماه تمام دار و ندارش بوده…چطور می توانستم بگویم: اسکناس شاد باش عروسی و تقلبی است.
—————
الإمام عليّ عليه السلام : رَأسُ الآفاتِ الوَلَهُ بِالدُّنيا .
امام على عليه السلام : منشأ همه آفت ها ، عشق به دنياست. ( غرر الحكم : ح 5264 )
ارغوان_صداقت