پرده نشین طلبه
بسم الله
سالهای اول تحصیلم در حوزه، عشق تبلیغ و سخنرانی و دیده شدن در منبر را داشتم. اما آنقدر می فهمیدم که به خودم جرأت ندهم با کوله بار کوچکی که از علم و اخلاق دارم، پا به هر منبر و مجلسی نگذارم. حتی در جلسات خانگی خانمها هم از ترس اینکه مبادا توان علمی لازم را نداشته باشم، از گفتن نکات احکامی اباء می کردم.
سالهای تحصیل در مقطع سطح دو گذشت. وقتی اساتید ما را به نام “مبلغات” خطاب می کردند، قند در دلمان آب می شد و ذوق می کردیم که ما هم به قشر خدمتگزاران به دین پیوسته ایم!
غافل از آنکه سنگر واقعی ما جای دگر بود و دنبال دیده شدن می گشتیم!
چند سال ابتدایی را به پایان رساندم و مدرک سطح دو و سطح سه حوزه های خواهران را گرفتم و همراه با دیگر دوستان در جامعه منتشر شدیم تا به خیال خودمان رسالت سنگین طلبگی و حق نمکدان حوزه را ادا کنیم!
روشهای سخنرانی آموختیم، سبکهای مداحی یاد گرفتیم،تکنولوژی و سبکهای نوین تبلیغ فرا گرفتیم، کتابهای مقتل خواندیم و پیرو همان “دیده شدن و نشستن بر ایوان"، تلاشها کردیم. اما در این سالها نه قلم به دست گرفتیم و نه نقّادانه نوشتیم و نه در همان کتابهای سطحی خودمان، غور کردیم و نه مانند ایوان نشینان واقعی، مباحثه ها و مناظرات علمی و تحقیقی کردیم؛ نه با نگاه تحلیلگر و منتقدانه به مسایل اجتماعی، به حرکتهای اجتماعی جهت دادیم، نه مقاله ای نوشتیم و نه پژوهشی کردیم و نه کتابی نوشتیم.
حق نمکدان، ما را به کلی از حق قلم غافل کرد!
و مهم تر از اینها نه رسالت واقعی خود را که همان توجه به اندرونی خانه و پرده نشینان آن بود به جا آوردیم.
وقتی به خودم آمدم دیدم شانه به شانه دوستانم در ایوان نشسته ام و اندرونی خانه ام که فرزند و جگرگوشه ام است، آنقدر تنها شده که سیلاب روزگار او را از من گرفته است. تلنگری دلم را لرزاند. با هول و هراس و اضطراب، شتاب گرفتم و دست کوچکش را از این سیلاب وحشت گرفتم و بیرون کشیدم. در آغوشم سخت فشردمش و به او قول دادم برای لحظه ای تنهایش نگذارم.
اکنون پس از سالها تجربه یافته ام که هدف ما پرده نشینان با ایوان نشینان واحد است. اما جایگاه و مسیرمان به کلی متفاوت است. سنگرهای بسیاری در جامعه خالیست که شایسته نیست آقایان طلبه به آن ورود پیدا کنند و همچنان چشم به راهند تا خواهران طلبه با اندوخته های سنگین از علم و اخلاق آنها را پر کنند و در کنار رسالت مهم همسری و مادری، نقش واقعی طلبگی خود را در همین سنگرهای نیازمند پر کنند.
و من سرسختانه معتقدم که بانوی والامقامی چون مجتهده امین که صدای مناجات و تسبیح در و دیوارها را می شنید، هیچگاه حتی جرقه وار در ذهنش به دیده شدن و بر ایوان نشستن نیاندیشیده است.
و باز سرسختانه معتقدم که بانوان مکرمه ای چون همسر علامه طباطبایی، اگر پرده نشین خانه ای نبودند، ایوانی هم نبود تا ایوان نشینانی چون علامه طباطبایی ظهور پیدا کنند.
و البته متاسفم که برخی با الهام از اندیشه های فمینیستی، تلاش می کنند که مسیر رسیدن به خدا را برای زنان و مردان یکی تعریف کنند؛ در حالیکه بانوان طلبه سنگرهای واقعی خود را در جامعه هنوز پیدا نکرده اند و هنوز قدر ظرفیتهای عظیم برای کار فرهنگی را با توجه به خصوصیات و شاخصه های وجودی خود نیافته اند.
خلاصه اینکه من یک پرده نشین طلبه هستم نه یک طلبه پرده نشین! قبل از اینکه طلبه باشم یک بانو هستم که رسالتی خطیر و ظریف را بر عهده دارم و آن هم تربیت ایوان نشین است!
اگر من نباشم ایوانی هم نخواهد بود چه رسد به ایوان نشین !