راز
#همیشه_با_من_بمان
مداحی می گفت : دختر هفت ساله ام بد حال بود و در بیمارستان بستری بود. مدام می گفت من بستنی میخوام ولی دکترها منع کرده بودند . بالاخره کلافه شدم و رفتم برایش بستنی بخرم. وقتی برگشتم دیدم دخترم فوت کرده، از اون به بعد دیگه هیچ وقت بستنی نخوردم!
به علامه طباطبایی ره عطری را هدیه داده بودندو ایشان گرفته بود و داخل جیبش گذاشته بود. پرسیده بودند: آقا از عطر استفاده نمی کنید؟ فرموده بود : از وقتی استادم فوت کرده من به خودم عطر نزده ام !
یه چیزایی هست که بین آدم و دلشه و هیچ کس جز خدا خبر نداره و با هیچ معیار و قانون اخلاقی جور در نمی آید و هیچ توجیهی نداره، اما دل آدم رو آروم میکنه وقتی که آدم هیچ علاجی نداره! یه راز که آدم از نگه داشتنش هم رنج می بره و هم لذت!
مثل حضرت ابوالفضل ع که بر سر فرات رسید ولی آب نخورد!
مثل حضرت زینب س که پسرانش را هنگام رفتن به میدان جنگ بدرقه نکرد!
و مثل حضرت رباب که بعد عاشورا هرگز در سایه ننشست!
باید روز قیامت بشه تا بدونی ارزش این رازها چیست؟
به قلم # راضیه_طرید