سلام آقا
#جمعه_نوشته_های_انتظار
هر کی به من سلام کنه، حتی اگر بی دین و بد جنس و بد اخلاق و . . . باشه، جوابش را داده ام و در طول عمرم، هیچ سلامی را بی جواب نگذاشته ام. چون جواب سلام ، به بد و خوب بودن دخلی نداره.
السلام علیک یا داعی الله و ربانی ایاته ، السلام علیک یا باب الله و دیان دینه، . . . !
#راضیه_طرید
دیالوگ
? استاد! من ازبرزخ خیلی می ترسم! چرا اونجا شفاعت نیست؟
? لابد مصلحت آدم است که شفاعت نباشد . خدا خودش بهتر میدونه . از خدا و اهل بیت مهربانتر سراغ داری ؟ خودشون بهتر می دونند.
? نعوذ بالله حرفی ندارم میترسم زیادی تو آتیش دوزخ بمونم ! طاقت ندارم ! و الا کی باشم نظر بدم.
? اونجا که مرگ نیست که آدم از ترس بمیره . همینطور بصورت دیجیتال ادامه میده! هر کس شما را می میراند خودش رفع رجوع می کنه . من شما را دعوت کنم خونه مون ، بی صاحاب ول می کنم ؟
?حق با شماست یه وقت دستِ پُر هستم, هم ذوق اومدن دارم هم لحظه شماری برای دیدنتون ، اما امان از زمانی که دستت خالی باشه و مجبور باشی جایی بری فقط شرمندگی میماند و بس!
?اتفاقا دست خالی باشی گردنت کج تر است . حضرت علی (ع) این شعر را بر روی قبر سلمان فارسی نوشته است: وفدت علی الکریم بغیر زاد * من الحسنات والقلب السلیمی و حمل زاد اقبح کل شیی * اذا کان الوفود علی الکریمی
بدون هیچ زاد و توشه ای از حسنات و قلب سلیم، بر شخص کریمی وارد شدم و در پیشگاه کریم بردن زاد و توشه زشت ترین کار است!
?خب الحمدلله خیالم راحت شد حالا میتونن تشریف بیارن منو ببرن!
بازی پرفایده
از تماشای تلویزیون که خسته شد از من خواست تا باهم بازی کنیم. خواسته اش را پذیرفتم تا از سنت پیامبر(ص) پیروی کرده باشم. رضایت مرا که دید، برق شادی را در چشمان معصومش دیدم. من باور دارم که هم بازی شدن با کودکم، برای او نشاط روحی و جسمی به دنبال دارد.
انتخاب نوع بازی را برعهده ی او گذاشتم، ماشین بازی. امّا مادر باید به بازی کودکش جهت بدهد تا بازی برایش فایده داشته باشد. به او پیشنهاد یک رقابت دادم. هر کس یک ماشین انتخاب کرد. طول فرش دوازده متری کف خانه هم شد مسیر مسابقه. هر چقدر ماشین را با قدرت به سمت عقب بکشیم، مسافت بیشتری را طی خواهد کرد.
بار اول ماشین من مسافت بیشتری طی کرد. وقتی موفقیت من برای بار دوم تکرار شد، ناراحتی را در چهره ی پسرم دیدم. دلم نمی خواست از بازی کردن دلسرد شود، اما یک مادر باید بداند که کودکش به چشیدن طعم پیروزی و شکست در رقابت نیاز دارد. از او خواستم که در دور سوم تلاش بیشتری کند و ماشین را با تمام قدرت به عقب بکشد. من نمی خواستم پیروزی ساختگی را به او تقدیم کنم. چون می دانم اگر کودکم با مفهوم شکست آشنا نشود وقتی وارد رقابت دیگری شد، به دلیل نداشتن ظرفیت، شکست در بازی با شکست در روحیه و نشاط او تمام خواهد شد.
بالاخره با تشویق های من، ماشین پسرم مسافت بیشتری را به نسبت قبل طی کرد. با اینکه برنده نشد ولی درخواست ادامه ی بازی را داشت و من لبخند رضایت و مصمّم بودن برای تلاش بیشتر را در چهره اش دیدم.
مادر باید بداند اگر کودک امروز طعم شکست را بچشد، برای مواجهه با شکست های بزرگتر در آینده، آماده خواهد بود.
کارت شناسایی
دیشب که زلزله شد، شناسنامه و عینک و موبایلم را در کیفم گذاشتم که اگر فرار کردیم، همراهم ببرم!
موقع مرگ دیگر به اینها هم نیازی نیست!
عمل انسان بهترین کارت شناسایی اوست!
با مرگ انسان همه حقایق را براحتی می بیند!
بعد از مرگ دیگر کسی با آدم تماس نمی گیرد!
به قلم#راضیه_طرید
تقدیر
نقل شده مردی در نزد سلیمان نبی ع بود . عزرائیل بر آنها گذر کرد در حالی که به آن مرد ، با حالتی خاص نگاه می کرد . بعد مرد از سلیمان نبی علیه السلام پرسید : او که بود ؟
حضرت فرمود : او عزرائیل بود !
مرد وحشتزده شده و به سلیمان نبی اصرار کرد که مرا با قالیچه ی خود ، به دورترین نقطه بفرست !
لحظه ای بعد که از قالیچه ی سلیمان نبی در نقطه ای دور پیاده شد ، عزرائیل جان او را گرفت !
مدتی بعد سلیمان نبی از عزرائیل سوال کرد که چرا به آن مرد نگاه خاصی کردی ؟ عزرائیل جواب داد : بنا بود من لحظه ای دیگر جان او را در هندوستان بگیرم ، تعجب کردم او را نزد شما دیدم ! “
شهر ما که زلزله شده بود یه عده رفته بودند ترمینال تا بلیط بگیرند، بروند شهرستان!
لا حول و لا قوة الا بالله