چقدر آماده هستی؟!
با راحله قرار میگذاریم با هم به نیر برویم. نوبت یک سواری پراید است. مسافرها سوار می شوند و راه می افتیم. راننده مرد سن بالایی است و آنقدر با سرعت رانندگی می کند و وسط رانندگی به ماشین های سمت راستی که ازشان سبقت می گیرد، نگاه های معنادار اسلو موشن (!) می کند که هی دلم می خواهد بلند بگویم “آقا مراقب باش!”
آیه الکرسی می خوانم و جایی که سرعت خیلی بالا می رود به راحله اشاره می کنم. سرش را نزدیکتر می آورد. آرام توی گوشش می گویم : “اشهد ان لا اله الا الله!” وسط یاد مرگ، دو تایی تا نیر می خندیم!
به برنگشتن فکر می کنم… به یک تصادف خیلی ساده … و به دنیایی که قطعا بدون من ادامه خواهد داشت … به کارهایی که انجام نداده ام و به خیلی چیزهای دیگر… توی دلم دعا می کنم خدایا وقتی کوله بارم پر بود و توشه داشتم مرگم را آسان و زیبا قرار بده. یاد حدیثی از امام حسن مجتبی علیه السلام می افتم که می فرمایند:
«إِسْتَعِدَّ لِسَفَرِکَ وَ حَصِّلْ زادَکَ قَبْلَ حُلُول أَجَلِکَ»
برای سفرت، خود را آماده کن و توشة راهت را پیش از فرا رسیدن ساعت مرگ خود فراهم نما. *
توی دلم از خودم می پرسم چقدر آماده این سفر هستم؟! سکوت می کنم… و دوباره آیه الکرسی می خوانم…
*منتهیالآمال، «علمیة اسلامیه»، ج 1، ص 233.