حق همسایه
یاد آن قدیمها به خیر. کوچه ی بن بستی که فقط خانهی ما در آن بود و یک خانه ی دیگر و ما و بچه های همسایه صبح تا غروب تو کوچه ی باصفایمان مینشستیم و بازی می کردیم. هنوز روزهای خوش کودکی جلوی چشمانم هست. حیف که بچه های ما این لذتهای کودکانه ی ما را تو این… بیشتر »
نظر دهید »
همسایهها به گردن هم حق دارند
آن اوائل که در ساختمان جدیدمان ساکن شده بودیم، شبها میشنیدم که خانم همسایهی روبروییمان گریه میکند. از همسایهها شنیدم که بیمار است و در رختخواب افتاده. فکر میکردم شاید ناراحتی قلبی دارد و یا شاید یک بیماری کوتاه مدت است و به زودی بهبود مییابد.… بیشتر »