و منعت السماء
َآن وقت ها هنوز تن پروری گریبان گیر اهل روستا نشده بود. زمستان ها برف می آمد، چه برفی! آقاجان از سرشب تا صبح چندبار می رفت و پشت بام را پایین می کرد. بعد با حوصله نردبان سنگ را روی بام گلی می چرخاند و می گرداند تا نکند سوراخی، منفذی باقی بماند و سقف چکه… بیشتر »
نظر دهید »
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش
در حواشی شهر اسفراین روستایی محروم بود که هیچ موبایلی آنتن نمیداد. همه چیز بکر و دست نخورده. دوست داشتم آنجا را اما احساس میکردم بین دنیای من با دنیای مردمانش چقدر فاصله هست. دغدغه ها و سختی هایشان نیز. آنها در سختی بزرگ شده بودند. خیلی خوب حل مسئله… بیشتر »