خانم خانما!
آن وقتها که دختر بزرگم سن و سال الان دختر کوچکم را داشت، برایش شعری سروده بودم در توصیف خانم بودن. سبک آن لا لایی عصرگاهی بود. دخترم خیلی آن را دوست داشت ومن باید موقع خواب ظهر حتما برایش آنرا میخواندم. در این شعر خیلی زیرکانه به زوایای مختلف خانم… بیشتر »
2 نظر
نامه به دختری با کفش های کتانی
?نامه به دختری با کفش های کتانی امشب که در مغازه برای اولین بار کفش به پا کردی دوست داشتنی تر به نظر آمدی. در حالیکه شیطنت از چشمهایت می بارید، با کتانی های صورتی که سر و ته ش اندازه کف دست هم نمی شود، روی سرامیک ایستاده بودی. چهره ات می گفت با این… بیشتر »
آب در کوزه و ما گِرد جهان می گردیم
از دو سالگی اش تا به حال کمتر شبی را بدون قصه هایم خوابیده. با انگشتانم موهای ظریفش را نوازش می کنم و در سیلِ افکار شبانه ام، روحم را به یاد کلام ناب بانوی عالمین زنده می کنم؛ «هیچ زنی نیست که موهای فرزندان خود را شانه بزند، مگر اینکه خداوند برای هر… بیشتر »
وقتی ارزش ها تغییر کرد...
ساعت دو ظهر بود، آفتاب از پنجره ی آشپزخانه روی گلدان ها می تابید و فضا را دلنشین کرده بود. طبق معمول هر چهار نفرمان دور میز نشستیم و دورهمیِ مان شروع شد. یادم می آید اولین دورهمی آنقدر برای دخترم جذاب بود که تا به امروز، هر بار به اصرار خودش آن را… بیشتر »
کدام غم؟!!
بعضی روزهای تعطیل با بقیه تعطیلات متفاوتند. اهل شهر، هر کجا که باشند، لازم باشد، پر در می آورند و خودشان را به شهر و مراسم ویژه آن می رسانند. اربعین از این نوع تعطیلات است. طبق معمول همیشه، امسال هم خانه ما از میزبانی مهمانان جا مانده از کربلا، بی نصیب… بیشتر »